شمال ما؛
فرهنگ گیلان و بهویژه شهر رشت در دهههای اخیر دستخوش فرایندی شده که میتوان آن را «برندسازی فرهنگی» یا «هویتسازی بازاری» نامید؛ فرآیندی که در آن برخی عناصر فرهنگ محلی ــ بهخصوص غذا، سبک زندگی و کلیشههای تاریخی ــ به سرمایهای اقتصادی تبدیل شده و در مسیر توریسم خوراک و اقتصاد شهری بازتعریف میشوند. در این روند، آنچه بهعنوان «هویت گیلانی» عرضه میشود الزاماً بازتاب واقعی و پیچیده فرهنگ مردم نیست، بلکه بیشتر برساختهای است که از ترکیب نیازهای اقتصاد توریسم، ذائقه گردشگران و گفتمانهای رسانهای پدید میآید.
نقش غذا در این روند بسیار محوری است. رشت با عنوان «شهر خلاق خوراک یونسکو» در سالهای اخیر عملاً خود را در قالب یک «فرهنگ غذایی» معرفی کرده است. این هویت غذایی، هرچند بر بخشی واقعی از سبک زندگی گیلان استوار است، اما اکنون بیش از آنکه یک تجربه زیسته باشد، به ابزاری اقتصادی برای جذب توریست تبدیل شده است. در نتیجه، بخش عمدهای از صنعت توریسم شهری حول محور غذا، رستورانها، فودکورتها، بازارچههای خوراک و بازاریابی تصویری از «گیلانِ خوشخوراک» میچرخد.
این وضعیت را میتوان با مفاهیم نظریهپردازانی چون بوردیو و گرامشی تحلیل کرد. بوردیو نشان میدهد چگونه سلیقه و مصرف فرهنگی میتواند ابزاری برای تمایز و رقابت باشد. در رشت نیز غذا تبدیل به نشانۀ هویتی شده و افراد از طریق آن خود را بهعنوان «گیلانی اصیل» یا «رشتوند واقعی» تعریف میکنند. اما این «اصالت» اغلب بیش از آنکه ریشه در سنت داشته باشد، محصول بازار، رسانه و نیاز به دیدهشدن است. به بیان دیگر، بخشی از هویتی که امروز به نام «فرهنگ رشت» تبلیغ میشود، هویتی برساخته و مصرفمحور است که تناسبی با همه ابعاد واقعی زندگی مردم ندارد.
از سوی دیگر، گرامشی درباره «هژمونی فرهنگی» توضیح میدهد: گروهها میتوانند روایت خاصی از هویت را بر جامعه مسلط کنند. در رشت نیز نهادهای شهری، فعالان اقتصادی و برخی رسانهها تصویری «رمانتیزه» از گیلانیبودن ارائه میدهند: مردم همیشه شاد، طبیعت همیشه سبز، غذای فراوان و سفرههای رنگین. این تصویر، گرچه ظاهراً مثبت است، اما واقعیتهای پیچیدهتر اجتماعی و اقتصادی را پنهان میکند. در این قالب، گیلانیبودن به نوعی «کالای نمایشی» تبدیل شده است؛ چیزی که باید مصرف شود، نه چیزی که ریشهدار و چندلایه باشد.
بُعد دیگر ماجرا مسئلۀ «بدن»، «سلامت» و «زیستسیاست غذایی» است. وقتی شهر بهطور سیستماتیک به سمت غذا، فستفود و خوراکمحوری سوق داده میشود، نتیجه میتواند افزایش مصرفگرایی، سبک زندگی کمتحرک و مشکلات جسمی باشد. این همان چیزی است که برخی آن را «چاقسازی شهر» مینامند؛ نه بهمعنای اتهام به مردم، بلکه بهمعنای ساختن یک زیستجهان که بدنها را به مصرف بیشتر تشویق میکند.
در جمعبندی، میتوان گفت رشت و گیلان نه دچار «هویت جعلی»، بلکه گرفتار هویت بازاریشده و سادهسازیشده هستند؛ هویتی که بخشی واقعی است اما بخش مهمی از آن توسط صنعت توریسم، نیازهای اقتصادی و روایتهای رسانهای ساخته و تقویت میشود. این روند اگرچه مزایایی چون رونق اقتصادی دارد، اما خطر آن است که فرهنگ غنی و چندصدایی گیلان را به مجموعهای از نمادهای مصرفی تقلیل دهد.
رضا جلوس فعلی – معمار (کارشناس ارشد مهندسی معماری)
دیدگاهتان را بنویسید