شمال ما؛
صدای ناصر مسعودی برای گیلان فقط یک صدا نبود؛ حافظه جمعی یک نسل بود. نسلی که موسیقی را از رادیوی روشنِ غروبهای بارانی میشنید، نه از اسپاتیفای و یوتیوب. امروز با خبر درگذشت او، بخشی از هویت موسیقایی گیلان خاموش شد؛ صدایی که پنج دهه پیوند میان موسیقی محلی و ردیفهای ایران را پاسداری کرد.
مسعودی آخرین بازمانده نسلی بود که موسیقی را رسالت میدانست، نه حرفه. از «بنفشهگل» تا «کوراشیم»، از «گل پامچال» تا اجراهای ماندگارش در رادیو، تمام مسیر او روایتگر یک اصل بود: اصالت. او نه دنبال نمایش بود، نه اسیر بازار و رسانه. برایش صدا و ترانه مسئولیت داشت، و همین است که امروز جای خالیاش فقط جای یک خواننده نیست؛ جای بخشی از فرهنگ است.
.
.
اما رفتن او یک هشدار هم دارد؛ هشدار نسبت به همان بیتوجهی مزمنی که گریبان هنرمندان محلیمان را گرفته. هنرمندانی که ستونهای فرهنگ بومیاند، اما هرگز به اندازه تأثیرشان دیده، حمایت یا حفظ نشدهاند. مسعودی ماند، چون مردم او را نگه داشتند؛ نه ساختارهای رسمی.
ناصر مسعودی رفت، اما گیلان هنوز با او حرف میزند. و شاید حالا نوبت ما باشد که کمی بیشتر با این حافظه فرهنگی حرف بزنیم، قبل از آنکه خاموش شود. انگار خود او، با همان صدای آرام و صمیمیاش، امروز رو به ما میگوید:
«از یاد ببردی تو مگه قول و قراره؟»
دیدگاهتان را بنویسید