شمال ما: بابک عبدالغفاری، معمار، در پنل «بحران؛ وضعیت؟» بیست و دومین اجلاس سازندگان، توسعهگران و طراحان کشور، ۲۲ آبان ۱۴۰۴، رشت:
مخاطب اصلی شک و تردید من، نه برگزارکنندگان این همایش یا رویداد، بلکه آن نیروی عظیمالجثه ی پنهانی است که پشت باروی این شهر کمین کرده و خود را برای ساختوسازهای گسترده، آن هم زیر لوای اسم رمز «توسعه» گرم میکند. توسعه، بیتردید یکی از مهمترین مفاهیم معاصر است که به لجن کشیده شده و از آن به عنوان ابزاری برای واردات هر ساخت و ساز عمرانیِ احساسی و گردن زدن شهر استفاده میشود.
آنها قصد دارند رشت را به یک تهران کوچک، اصفهان کوچک و یا مشهد کوچک تبدیل کنند؛ گویا حالا نوبت به رشت رسیده است. آن نیروی غولپیکر، همان جریان پنهانی ست که پای خود را روی گلوی شما گذاشته و از اتوبان قزوین تا قلب رشت، برج هرمس، هرمس و هرمس ها را سدشکن خود می کند تا چشم ها و قلب ها پذیرای جریانی بزرگتر شوند.
منظور من اصلا معمار این پروژه نیست؛ به نظر من کسی که میسازد و حرف هم نمی زند، بسیار ارزشمندتر از کسی است که فقط حرف میزند و هیچ نمیسازد. بنابراین این فرد برای من محترم است اما اینها صرفا ظاهر ماجرا است؛ تصمیمگیریهای بسیار جدی تری پشت این رخدادها نهفته است که اصل موضوع را تشکیل میدهد. اتفاقی که به لحاظ تبارشناسی کلید پروژه آن اساسا از ۶۰ سال پیش زده شده است؛ عارضه «شمالزدگی». این پدیده ریشه در این باور دارد که از تهران به عنوان پایتخت، با یک ساختاری عمودی جریان سرمایه، شمال را یوتوپیای رستگاری برای مصرف خود می داند..همان تصویری که از شمال ایران صرفا برای تفریح و خوشگذرانی مصور میشویم و لاغیر..
.
.
که البته در دو سه سال اخیر، بحث رشت به طور جدی مطرح شده و با ترندهای شهری که در فضاهای مختلف شکل گرفته، شاهد برجستهشدن بازار رشت و تصاویری از میدان شهرداری آن و .. هستیم؛ با تصاویر جذاب و وسوسه انگیز در رسانهها؛ تصاویری که از فعال سازی حس نوستالژیک هم ماهی میگیرد هستند؛ با ردپای نوستالژی، میتوان به راحتی مردم را فریب داد و از آنها کاسبی کرد.
در پوستر صفحه اول این اجلاس، کلماتی به نظرم کلیدی و مهم میآیند: «اجلاس سازندگان و طراحان». در واقع، این عنوان نشاندهنده رویکردی است که در آن، ابتدا میسازیم و سپس طراحی میکنیم. کلماتی مانند «گفتوگو»، «آینده»، «معماری گیلان»، «دو روز -با تاکید-»، و «صنعت ساختمان».
دستاورد این دو روز دقیقا چه میتواند باشد؟ما حقیقتا نمیدانیم؟! میدانیم که هدف اعلامی، توسعه شهر رشت با چاشنی «هویت» و «معماری پایدار» است؛ اما در واقعیت، این اجلاس میخواهد شبکه ارتباطات در حوزه ساخت و ساز را تسریع بخشد.والسلام
روش مواجهه با مساله چگونه است؟ تکساحتی. یعنی تنها بخش کوچکی از جامعه نخبه، یعنی معماران، را دور هم گرد آورده است.دقیق کنم: مهمانان اجلاس شامل سازندگان، باز هم سازندگان، مشاوران املاک، مهندسان، معماران، فروشندگان، سرمایهگذاران، باز هم سازندگان، شرکتها و تامینکنندگان مصالح ساختمانی میشوند.
اما مهمانان حقیقی این برنامه باید چه کسانی می بودند؟! جامعهشناسان، شهرسازان، متخصصان حوزه حملونقل و زیرساختها، اقتصاددانان، کارشناسان علوم محیط زیست، روانشناسان، انسانشناسان و متخصصان سیاستگذاری عمومی.
نتیجه چه خواهد بود؟ ناکارآمد . اما چه باید کرد؟ گلایه کردن که ارزشی ندارد؛ مقاومت چگونه است؟
.
.
«چه باید کرد» را باید در دو مفهوم کلیدی جستجو کرد: واقعیت رشت چیست؟ و مفهوم توسعه چیست؟
به نظرم، رشت و مردم گیلان، مردمِ «آن» هستند؛ دم را خوب زیست می کنند.مردمی که در لحظه زندگی میکنند. این ویژگی، «اختلال» نیست که بتوان آن را با سرطانِ توسعه جراحی کرد. این یک جهانبینی ست. برای مثال، یک واکسی زحمتکش وقتی در پایان روز پولی به دست میآورد، همه آن را صرف بیرون غذاخوردن میکند.
دقیق ترین مثال به خاک سپرده شده را عرض کنم؛ بی.آر.تی در رشت اجرا شد اما پس از مدت کوتاهی برچیده شد؛ وقتی خواستند در سال ۹۵ راهاندازی کنند، چیزهایی که در تهران کار کرده بود را به صورت بوتیکی و سانتیمانتالی به رشت آوردند که اگر در تهران جواب داد پس حالا اینجا هم اجرا کنیم. اما چیزی را حذف کردیم؛ انسان و حساسیت هایش را. آدمی را که اینقدر در لحظه زندگی میکند و حوصله ندارد یک ساعت در صف بایستد و منتظر بیآرتی بماند. مثالی زدم برای آن کارگر واکسی؛ معلوم است که سوار تاکسی میشود، معلوم است که پروژه بی.آر.تی شکست میخورد.
.
.
بیایید اینطور فکر کنیم ، با یک فرمول بسیار ساده؛ در اینجا، هر آن چه که با ارزش است باید حفظ و احیا شود و هر آن چه که وجود ندارد و نیاز واقعی و حقیقیِ حقیقی به آن هست، الحاق شود. و در این فرآیند، کُند کردن روند توسعه، امکانات پختهتر و بالغتری را همراه می سازد. توسعه به خودی خود مسئله نیست؛ مساله، نحوه مواجهه با توسعه است. البته بمانده که شخصا خود مفهوم توسعه برای من چیزی جز استعمار محض نیست. مفهوم شهر در توضیح نوین خود، طبیعت را استعمار میکند و انسانی را نیز.!
ما از دستاوردهای آن سخن میگوییم اما خبری نیست که این دستاوردها توسط دستان چه کسانی و با چه هزینهای در ازای کدام دستاورد ساخته میشوند. تصور کنید به توسعه فکر کنیم اما به مسالۀ سراوان (زبالهدانی رشت) نیندیشیم. تا زمانی که مساله سراوان حل نشده، پیشنهاد هر توسعه به نظر من خود تباه و مسالهساز است.
تنها راهحلی که به آن اعتقاد دارم ، ارتقای آگاهی جمعی است. موتور این آگاهی از هر چیز دیگری قویتر است. من ۳۶ سالهام و اصلا به سیاستگذاری درست مدیریت شهری در این بوم، خوشبین نیستم.۳۶ سال وعده شنیدم و اساسا اعتقادی به آن ندارم، حتی به اصلاحش هم معتقد نیستم.خراب، خراب است.باید حق صاحبخانگی را به جا آورده و بپروریم. باید به ارتقای آگاهی عمومی بپردازیم، با هر روشی و در هر جای ممکن آگاهی به حقوقِ از کف رفته مان، بین شهروندان و نیروی عمومی تکثیر شود.
دیدگاهتان را بنویسید