شمال ما:
یا کریم …
عشق یعنی باغ گل های معطر داشتن
چشم را وا کردن و زهرا(س)و حیدر داشتن
سر نهادن بر حریر شانه ی یاس نبی(ص)
دست در دست علی(ع)محکم قدم برداشتن
شهر را سرمست کردن از خُم احسان و باز
مِی به ساغر… مِی به ساغر… مِی به ساغر داشتن
کوه را یک روز می اندازد از پا بی گمان
اینچنین در سینه ی خود داغ “مادر” داشتن
بیقرار وصل را فرقی نخواهد داشت که
روی دل زخم زبان یا زخم خنجر داشتن
یا جگر در طشت خون یا سر…! چه از این خوشتر است؟
تا ابد سهم برابر با برادر داشتن
■
لحظه ی دیدار وقتی می رسد شایسته نیست
انتظاری غیر پرواز از کبــــوتر داشتن…
دیدگاهتان را بنویسید