شمال ما: استنباط نادرست از شرایط محیطی و برجسته نمودن حواشی و فرعیات به جای تمرکز بر نقاط کانونی، یک رویداد نه چندان طبیعی اما قابل مدیریت را به بحرانی زیست محیطی بدل کرده و سالیانِ درازی است حیاتِ وحشِ یک پهنهی آبی و معیشت طیف وسیعی از همزیستان آن را مورد تهدید قرار داده است.
صحبت از ناپایداری تالاب انزلی است که ادامهی روند کنونی، بیگمان موجب محو تدریجی، تغییر کاربری اراضی آن، آبگیرها و دیگر مناطق حیاتی این زیستگاه ارزشمند طبیعی خواهد شد.
حالا پرسش این است:
آیا این مسیری بی بازگشت است که تا زوال حیات در تالاب ادامه خواهد یافت؟ آیا رسوبات معدنی تالاب را به این ورطه کشاندهاند؟ فاضلابها و آلایندهها چه نقشی دارند؟ اجرای طرحهائی نظیر احداث تلهها و سدهای رسوبگیر، لایروبی رودخانهها و آبگیرها، پروژهی بایوجمی و … گرهای از مشکلات تالاب میگشاید یا اینکه زیستبوم آن را درمعرض آسیب شدیدتر قرار میدهند؟ و به طورکلی آیا اقداماتی که تاکنون از سوی دستگاههای مسئولِ حاکمیتی با عناوینی چون احیاء و نجات تالابِ در معرض خطر انزلی صورت گرفته در جهت نیل به این ادعا موثر بوده یا این که به این شرایط هولناک زیستمحیطی دامن زده؟
س/ آقای آلادینی. در ابتدا خوب است که قدری از خودتان بگوئید. از تخصص و سوابق شغلیتان. و این که از چه زمانی به صورت ویژه به عنوان یک کارشناس هیدرولوژی به پایش آبهای سطحی گیلان به خصوص تالاب انزلی پرداختید. با توجه به این که تجربه کار تخصصی در این حوزه را از دههی ۵۰ تا امروز داشته اید از کِی و چگونه مساله تالاب به عنوان یک معضل زیست محیطی توجهتان را به خودش جلب کرد؟
ج/ من اسماعیل آلادینی کارشناس هیدرولوژِی، متولد ۱۳۲۴ در بندرانزلی هستم. بعد از فارغالتحصیلی از موسسهی آبشناسی ایران در سال ۱۳۵۰ به عنوان تکنیسین رسوب رودخانهها به استخدام ادارهی کل آبهای سطحی کشور درآمدم. در این واحد رسوب رودخانه های کشور منجمله استان گیلان را تجزیه و تحلیل میکردیم. طی ۱۰سال بعد به تناوب مسئولیت آماربرداری از ایستگاههای آب و هواشناسی مناطق زیر پوشش استان تهران، و درسال انتهایی هم عنوان کارشناس کنترل آمار استان خوزستان را عهده دار بودم. سال ۱۳۶۳ به امور مطالعات آب منطقهای گیلان منتقل شدم. اما شروع ارتباط مستقیم و تخصصی من با حوزهی تالاب، از سال ۱۳۶۵ با عنوان کارشناس مسئول آبهای سطحی حوزهی آبریز تالاب انزلی آغاز شد که پس از بازنشستگی و تا امروز ادامه داشته است.
س/ پیشتر از شما یادداشتهایی را با موضوع وضعیت در معرض خطر تالاب انزلی خواندهام. آن چه مشهود است نظریات شما در بسیاری موارد متفاوت با نظرات غالب کارشناسان دستگاههای دولتی و حتا کنشگران حوزه محیط زیست است. اما بگذارید قبل از هر چیز تکلیف خودمان را با عمق تالاب انزلی روشن کنیم. مولفهای که این روزها به نمادی برای میل تالاب به سمت نابودی بدل شده است. از چه عددی به این جا رسیدهایم که حالا کاهشاش آنقدر ایجاد حساسیت کرده. واقعاً تالاب انزلی در دههی پنجاه حدود ۱۰ متر عمق داشته؟
ج/ پیش از هرچیز باید بپذیریم که تالاب انزلی بدون برخورداری از شرایط تالابی، مردابی بیش نخواهد بود. و از آنجاکه تهی شدن آن از ذخیرهی آبی یا آنگونه که شما اشاره کردید کم عمق شدن آن، زشتیهای تالاب را برجستهتر مینمایاند، دستاویزی بر اقدامات نمایشی و گاه مخرب، و هم نادیده گرفتن مهمترین اولویت بهسازی تالاب که من آن را حفظ ذخیرهی آب تالاب در یک تراز نرمال میدانم میشود. برای همین هم دانستن پاسخِ پرسش شما در مسیر رسیدن به طرحهایی عملیاتی و عقلانی برای احیا، پراهمیت جلوه می کند.
اما پاسخ شما! به این نکتهی اساسی باید توجه داشته باشیم که میزان ذخیرهی آب تالاب تابعی از نوسانات دریای خزر است. پس پیش از هر ادعایی ابتدا باید تغییرات سطح آب دریا در یک صدسالهی گذشته را مرور کنیم.
من آمار را در این نمودار آوردهام. فقط اینکه آمار سه سال آخر سطح آب دریا (از ۹۷ تا ۹۹) که در دسترس نبود بر مبنای گزارشی که وزارت نیرو ارائه نموده، برآورد شده است. ضمن این که باید بدانیم سطح آب دریا از سال ۱۳۰۵خورشیدی درکانال کشتیرانی انزلی مورد مطالعه قرارگرفته است. حالا ببینیم آمار حاصل از دیدهبانی سطح آب دریا از ۱۳۰۵ تا ۱۳۹۹ به ما چه می گوید.
س/ یک توضیحی هم بدهید دربارهی نحوهی دیدهبانیها. اندازهگیری سطح در دورههای مختلف تاریخی چگونه انجام میشد؟
ج/ این دیدهبانیها از سال ۱۳۰۵ تاکنون در سه مکان مختلف این کانال، ابتدا با نصب اشلِ هیدرومتریک برپایهی سکویِ قایقهای تفریحیِ اواسطِ موج شکن انزلی، از ۱۳۵۰ تا اوایل دههی ۸۰، در سُرسُرهی طولی اسکله و بالاخره۸۰ تا امروز زیرپل غازیان ادامه داشته است (سالهای تغییرمکان ایستگاهها دقیق نیست)
موقعیت این ایستگاهها تاثیرپذیری متفاوتی از دو پدیدهی طبیعی داشتهاند. به هنگام تلاطم دریا، امواج تولید شده بیشترین تاثیر را برایستگاه اولیه، و کمترین اثر بخشی را بر زیر پل غازیان داشته است. به همین ترتیب رواناب ورودی حوزهی آبریز تالاب نیز، به ویژه درسیلابهای بزرگ پائیزی که حدود ۹۵درصدآن از زیرپل غازیان به کانال منتقل میشود، تاثیرخود را با افزایش کاذب حتی بیش از۱۰سانتیمتر در ایستگاه کنونی برجای مینهد. ایستگاه اولیّه به دلیل موقعیت مکانی خود، درچنین مواقعی به مراتب کمتر تحت الشعاع قرار میگرفت.
با این توضیحات نگاهی بیندازیم به تغییرات سطح آب دریا. سالهای ۱۳۰۸، ۱۳۵۶ و ۱۳۷۴ نقاط عطف این دورهی آماری است که درپی این سالها، سطح آب دریا با تغییرات اقلیمی یا دستبردهای انسانی، صرفنظر از نوسانات جزئی، یک روند صعودی ویا نزولی پیمودهاند. در جدولی که آماده کردهام خلاصهای از اختلاف سطح آب دریا در فاصله دو فراز و فرود متوالی این نقاط عطف ارائه شده است. همانگونه که ملاحظه میکنید درطول ۴۴ سال ابتدائی ۳۱۶سانتیمتر با میانگین سالانه ۷ سانتیمتر کاهش، در بخش میانی و از سال ۵۶ تا ۷۴، معادل ۲۳۷ سانتیمتر و متوسط ۱۳سانتیمتر افزایش در سال، و مجدداً طی ۱۱ و ۱۳سالِ ۲۴ سالِ اخیر، به ترتیب نیم و بیش از ۸ سانتیمتر افزایش سالانهی سطح آب ثبت شده است.
اختلاف سطح آب دریا بین نقاط عطف دورهی آماری – سانتیمتر | |||
سال شمسی | ارتفاع سطح آب نسبت به صفرشاخص | اختلاف ارتفاع | |
کاهش | افزایش | ||
۱۳۰۸ | ۱۰۸ | ||
۳۱۶- | |||
۱۳۵۶ | ۲۰۸- | ||
۲۳۷ | |||
۱۳۷۴ | ۲۹ | ||
۱۳۸- | |||
۱۳۹۹ | -۱۰۹ | ||
ولی گمان بر این است که روند کاهشی تا دهها سال دیگر با شیب تندتر ادامه داشته باشد. با برآورد کارشناسانِ اقلیمشناس، که به تازگی منتشر شده سالانه ۱۰تا۲۰ سانتیمتر و تا پایان قرنِ بیست و یکم ممکن است سطحِ آبِ دریا تا ۱۸متر و حتی بیشتر ازآن کاهش یابد (۱). همانگونه که در این اینفوگرافی مشاهده میشود سطح آب دریا آنچنان پسرفت خواهد داشت که صدها کیلومتر در بخشهای شمالی، و صدها متر در بخشهای جنوبی دریای خزر، به سرزمینهای بیرون مانده از آب تبدیل خواهند شد (همان منبع).
س/ این کاهش سطح آب دریا چه اتفاقی را در بارانداز کانال کشتی رانی انزلی که نقطهی پیوست دریا و تالاب است باعث می شود؟
ج/ کاهش۱۰تا۲۰سانتیمتری سالانه آب دریا از یک سو و بالا آمدن بستر با رسوباتِ ورودی از سوئی دیگر، کاهش چندمتری عمق آب کانال کشتیرانی را در چشم انداز۱۰ساله در پی دارد که تردد ناوگان کشتیهای تجاری را با چالش بزرگی مواجه خواهد کرد. برپایهی محاسبات به عمل آمده اگر شیب سواحل انزلی و غازیان را شش دهم درصد لحاظ کنیم(۲)، عمق دریا در فاصلهی یک کیلومتری از ساحل کنونی دریا و در دو طرف موج شکنها حدود ۶ مترحاصل میشود که بعد از چند دهه، منتهیالیه موج شکن انزلی به موازات خط ساحلی قرار خواهد گرفت.
در وضعیت یادشده، معادلاتِ رسوبگذاریِ رودخانههایِ فومنات که در تالاب و کانال کشتیرانی، و درصدِکمی هم در دریا تهنشین میشوند دگرگون خواهد شد. در گذشته بخش اعظم رسوبات در تالاب، و درصد کمتری به کانال راه مییافت. در سالهایِ اخیر و با حفظ شکل رودخانهای جریانها تا خروج از تالاب، بیشتر رسوبات به کانال منتقل میشود. با پدیدهیِ نادیدهیِ حالتِ رودخانهای کانال، و بسته به ارتفاع کاهش سطح آب دریا، رسوبات کمتری در تالاب و کانال کشتیرانی تهنشین شده و بیشتر آن به بخشهای انتهائی کانال و دریا منتقل میشوند.
اما در آیندهای دورتر، که طی ماههای زراعی رواناب چندانی مگر در سیلابهای بارانی به تالاب نخواهد رسید و به تبع آن بستر کانال کشتیرانی کم آب و باتلاقی خواهد شد، با از دست رفتن عمق آبخور مورد نیاز کشتیها، این بخش از لنگرگاه انزلی متروکه خواهد شد. که با وجود زیانهائی در اقتصاد دریایی، فرصتی را برای راهاندازی یک پروژهی اقتصادی مثل تبدیل کانال کشتیرانی به حوضچهی مصنوعی بسته (با پیشبینی تخلیهی رسوبات) و تردد از اسکلهی فعال شده به مناطق جنوبی تالاب از راه آبی نهنگ روگا فراهم کرده و حتی با راهکارهائی منجر به احیاء تالاب شود.
س/ پیشتر به روانابهای ورودی به تالاب اشاره کردید. عمدهی اینها سرچشمهشان کجاست؟ از میزان ورودی و خروجی شان به تالاب آماری در دست هست؟
ج/ رودخانه های حوزهی آبریز تالاب مهمترین منبع تامینکننده حیات تالاباند. علاوه برآن تالاب از طریق دیگر ورودیها شامل روانابِ انتقال یافته از حوزهی مجاور، ریزشهای مستقیم، و سرانجام آبهای زیرزمینی تغذیه میشود که پس از حیاتبخشی به زیست بوم تالاب، در نهایت با تغییر نه چندان زیادِ کمّی و کیفی، از تالاب به کانال کشتیرانی انزلی منتقل میشود.
بیشترین رواناب ورودی در ایستگاههائی که در خروجی دشت فومنات و در فاصلهی چندکیلومتری از تالاب احداث شدهاند، بهطور دائم با درصد خطای ناچیزی رصد میشوند. از ۹رودخانهی اصلی ورودی به تالاب(۳)، میانگین سالانهی رواناب دراز مدت ۸ رودخانه بالغ بر۲۰۰۰میلیون مترمکعب با سطح پوششی حدود سهچهارم حوزهی آبریز، مشاهده شده است. حجم کل رواناب منتقل شده از حوزهی آبریز فومنات به تالاب، که با دو روش «ضریب جریان» و «دِبی ویژه» محاسبه گردیده حدود ۲۷۰۰ میلیون متر مکعب در سال برآوردشده است.
انتقال رواناب از حوزهی مجاور، دیگر ورودی تالاب است. اراضی شالیکاری دشت فومنات از ذخیرهی آب سد و رودخانهی سفیدرود، با انحراف جریان از سدهای انحرافی تاریک، گلهرود و سنگر تامین میشوند که آب مازادِ آن از کانالها و زهکشهای متعدد به تالاب انتقال مییابد. از این طریق تا ۲۰۰میلیون مترمکعب، و نزدیک به ۳۰۰میلیون مترمکعب نیز ریزشهای مستقیم، تالاب را تغذیه میکنند. خروجیهای تالاب اما شاملِ مصرف، تغذیه، تبخیر و تعرق و ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ میلیون مترمکعب رواناب خروجی است که از روگاهای ۵ گانه به کانال کشتیرانی انزلی میرسد.
س/ و بخشی از این روانابها به خصوص رودخانهها، طبیعتاً با خودشان حاملِ رسوباتی به تالاب هستند. چیزی که بسیاری آن را عامل اصلی کاهش عمق تالاب در سالهای اخیر دانستهاند.
ج/ ببینید! رسوباتِ جامد بخشی از آوردهای رودخانهها است که به اشکال «بارمعلق» و «باربستر» انتقال مییابند. رسوبات معلق از سال۱۳۶۴در ۸ رودخانه ورودی به تالاب اندازه گیری میشود. سابقهی نمونهبرداری رسوب معلق رودخانههای گیلان به اواخر دههی۱۳۳۰ در قلعهرودخانِ فومنات و از سال۱۳۴۰ در رودخانهی شفارود برمیگردد که بیشتر نمونههای برداشت شده به جز در سیلابهای بارانی، شفاف و عاری از رسوبات معلق بوده ولی به دلیل شیب تند رودخانهها همواره باربستر داشتهاند.
میزان گِلآلودگی رودخانهها به عوامل مختلفی که پوشش و شیب حوزه آبریز از جمله مهمترین آنند بستگی دارد. بررسی نمونههای رسوبی قلعهرودخان و شفارود نشان میدهد که در چندین دههی قبل بار رسوبی رودخانه ها بسی کمتر از سالهای اخیر بوده است. به طورکلی غلظت متوسط چندینسالهی رسوبات معلق رودخانهها در ابتدای دشت فومنات در دهههای ۳۰ و۴۰ از حدود ۱۵۰ به۳۰۰ تا ۳۵۰ میلیگرم لیتر در سالهای اخیر فزونی گرفته و با اندک تفاوتی، وزن متوسط بارمعلق سالانه در ورودی به تالاب از حدود ۴۰۰ هزارتن درگذشته، به حدودیک میلیون تن در حال حاضر افزایش یافته است (بدون احتساب باربستر رودخانهها).
س/ چه مقدار از این رسوبات از تالاب خارج میشوند و به کانال و بعد به دریا میریزند؟
ج/ آنچه در خصوص غلظت و وزن رسوبات ورودی به تالاب که با استناد به نمونهبردایهای چند دههی گذشته ارائه شد، برای رسوبات خروجی از تالاب به دلیل فقدان آمار مصداق ندارد. گزارشی هم که در این زمینه ارائه میشود بر اساس یافتهها، شواهد و ارزیابیهای کارشناسی است.
به دنبال بهرهبرداری از موجشکنهای غازیان و انزلی در سال ۱۲۹۳خورشیدی، برای کشتیهای تجاری، یک منطقهی امن و حوضچهی آرامش نسبی برقرار گردید. تا ۱۵سال پس از آن و در سال ۱۳۰۸ که آب دریا به بالاترین تراز خود در یک سدهی اخیر رسیده بود و با توجه به تولید کمتر رسوب نسبت به چند دههی اخیر، و تخلیهی کمتر رسوبات از تالاب به کانال به دلیل تراز بالای آب تالاب، تخمین زده می شود که کمتر از یکسوم مجموع رسوبات ورودی به تالاب، به کانال راه مییافت.
با وجودی که بعد از بهرهبرداری از موجشکنها سالانه حدود ۱۵سانتیمتر و طی۲۰سال حدود ۳متر از بستر کانال کشتیرانی با رسوبات اشغال شده بود، ولی به دلیل تراز بالای آب دریا چنین کاهش عمقی برای کشتیهای تجاری مشکل زا نبود. پس ازآن به دلیل کاهش سطح آب دریا، خطر از دست رفتن عمق آبخور مورد نیاز کشتیها احساس شد تا اینکه «درسال ۱۳۱۶کشتی لایروب مازندران خریداری و سوارکردن قطعات آن درسُرسُرهی اسکله آغازشد و درسال ۱۳۱۸مورد بهره برداری قرارگرفت» (نقل کتاب تاریخ جامع انزلی/ عزیز طویلی).
س/ اطلاعات ارزشمند و قابل تاملی ارائه کردید. اما هنوز به پرسش اول من پاسخی ندادهاید. بلاخره عمق تالاب چقدر بود؟
ج/ ازآنجا که تاکنون اقدامی در ثبت تغییرات سطح آب تالاب به عمل نیامده و عمقیابی زمینی یا هوائی نیز در تالاب انجام نشده است، نمیتوان به طورمستند در خصوص نوسانات و عمق تالاب ارزیابی دقیقی داشت. ولی شواهد و نشانههائی بر حدود عمق آن درگذشته و حال در دست بوده که حاکی از نقش ثانوی رسوبات در کاهش عمق تالاب است.
س/ یعنی به نظر شما رسوبات ورودی نقش اصلی را در کاهش عمق تالاب نداشتهاند؟
ج/ بگذارید ابتدا به شواهد تاریخی دراین زمینه رجوع کنیم، بعد به امروز برمیگردیم. قبل از آن توجه تان را در این روایات به عبارات «حداکثر عمق تالاب»، «عمق تالاب» و «عمق متوسط تالاب» که مفهوم جداگانهای دارند، جلب میکنم.
در سفرنامهها، گزارشها و روایت جهانگردان داخلی، خارجی و محققین، عمق تالاب ازچند ده سانتیمتر تا حدود چند متر ارزیابی شده است. حاج شیخ محمد لاهیجانی در کتاب جغرافیای گیلان، عمیقترین نقطهی تالاب را ۲.۸ متر، ولی عمق متوسط آن راحدود ۳۰ – ۹۰ سانتیمتر و بوهلر از معلمین فرانسوی دارالفنون در سال ۱۸۵۲ حداکثر عمق تالاب را ۱.۵ الی ۲ ذرع مشاهده کردند. ملگونف در سفرنامهی ایران و روسیه، طی سالهای ۱۸۵۶ تا ۱۸۶۰ یادآور میشود که به علت گودی کمِ مرداب بین ۴ تا ۸ قلاج (واحد طولی معادل درازای هر دو دست) کشتی قادر به دخول داخل مرداب نیست و تنها می توان از میانپشته به انزلی رسید.
در سلسله مقالات آقای جعفر خمامیزاده در روزنامهی نقش قلم (دیماه ۱۳۶۳) در خصوص عمق تالاب آمده که درسال ۱۹۱۵میلادی، عمق تالاب در طرف شرق مقابل دهانه (روشن آب) و در جنوب مقابل دهانه (پیربازار) ۳۰ سانتیمتر، و در مقابل رودخانه بهمبر ۲متر بوده و عمق آب در سمت اخیر در سال۱۹۳۰ به کمتر از یک متر رسید و عمق متوسط تالاب حدود ۶۰سانتیمتر بوده است. و گزارشهای مدون و مستند دولتی، حداکثر عمق آب در بخش غربی را بیش از ۲.۵ متر ذکر مینمایند. (به نقل از «کتاب گیلان» تالیف گروه ابراهیم اصلاح عربانی، جلداول).
به طوری که میبینیم در چند صدهی اخیر عمق متوسط تالاب کمتر از دو متر گزارش شده است. آن مورد از روایتهای نقل شده که عمق تالاب را بین ۴ تا ۸ قلاج می شمارد، گمان میبردکه اندازهگیری در مسیر تردد کرجیها و بارکازها از انزلی به پیربازار و در یکی از دو آبراههی پیربازارروگا و نهنگروگا به عمل آمده باشد که به دلیل پوشش حدود ۲درصدی آبراههها از کل سطح تالاب، عمق حتی چند متری آبراههها تاثیر ناچیزی بر میانگین عمق تالاب دارد.
اما عمق تالاب در زمان حال. تا اینجا روایتهای عمق تالاب در گذشته را مرور کردیم. ولی مدعیان کاهش ۸ تا ۱۰متری عمق تالاب مصراَند که چنین پدیدهای در۴۰سال اخیرظهور کرده است! بلافاصله این سئوال مطرح میگردد آیا در آن برهه تالاب نمیبایست از چنین عمقی برخوردار بوده باشد که ۸ یا ۱۰متر آن کاسته شده است؟ ۴۰سال اخیر یعنی از نیمهی دوم سال ۱۳۵۰ تاکنون. یعنی آنقدر آگاهی ندارند که درآن سالها نیمی از تالاب خشک و باتلاقی بوده و عمق متوسط آن حدود نیم متر بود؟ گیریم همهی روایات و شواهد گذشته جعلی است؟! ۴۰سال قبل که در حافظهی بسیاری ازحاشیهنشینان تالاب به دلیل استثنائی بودن آن شرایط نقش بسته است.
حالا بگذارید ببینیم اصلاً در چه شرایطی این پدیدهی معجزهگونه میتواند رخ داده باشد! کاهش ۹ متر از عمق تالاب، چنین القا میکند که در۴۰سال قبل تالاب گنجایشی معادل۱۸۰۰میلیون مترمکعب داشت و با فرض حجم ۱۰۰میلیون مترمکعب کنونی، مابهالتفاوت۱۷۰۰میلیونی با رسوبات رودخانهها اشغال شده است. به بیان سادهتر سالانه۴۰ میلیون مترمکعب در تالاب رسوبگزاری شده که حدود یکصد برابر میزان واقعی است!! (توجه داشته باشیم که حدود نیمی از یک میلیون تن رسوبات ورودیِ سالانه به تالاب به کانال کشتیرانی منتقل میشود).
واقعیت این است که تالاب طی دو دههی اخیر افت شدید آبی داشته ولی به طور قطع رسوبات نقش چندانی در کاهش حجم آن نداشتهاند. یک دلیل عینی آن، عمقِ متوسطِ بیشترِ تالاب در اواسط دههی ۱۳۷۰ نسبت به ۲۰سال قبل ازآن در اواسط دههی۱۳۵۰ است. شاید استناد مدعیان چنین کاهشی به روایات مشاهداتی ازمسیر آبراههها است که از آن سوء برداشت شده است. نمونه آنرا تاریخ جامع انزلی تالیف زندهیاد عزیز طویلی روایت میکند:
شروع نقل قول «آقای مشهدی علی بالرز ۱۲۶ساله ساکن قاریور انزلی که ازکرجیبانان قدیمی بود اظهار میدارد: «وقتی طوفان میشد (در مرداب) کرجیهائی بودند که با بار و مسافر غرق می شدند». پایان نقل قول. این روایت با توجه به سن و سال ایشان در زمان مصاحبه، میتواند مقارن با سالهای اوج تراز آب دریا باشد. برای خوانندهی کنجکاو ممکن است این سئوال مطرح شود که اگرعمقِ متوسطِ تالاب طی دو قرنِ اخیر کمتر از دو متر بوده، چگونه ممکن است در مواقعِ طوفانی، کرجیها در تالاب غرق شده باشند؟
تالابِ انزلی طی دو دههی گذشته مکانی برای آزمونِ ایدهها و تفکراتی بود که بر اساسِ برداشتهای نادرست و توهّمات بنا شده بود. دیدگاهها و ایدههای مسئولان و کارشناسانِ سازمانی حفاظتِ محیطِ زیست را که مرور میکنیم رویکرد هماهنگی که به احیاء تالاب منجر گردد شاهد نبودهایم.
ابتدا ضرورت دارد که تفاوت متوسط عمق تالاب، با عمق رودخانهها و روگاها تفکیک قائل شده و عمق روگاها را به پهنهی تالاب تعمیم ندهیم. میدانیم که مسیر عبور کرجیها و بارکازها از انزلی به حاشیهی جنوبی تالاب، بیشتراز دو مسیر پیربازارروگا و نهنگ روگا بودکه این دومی خود به تنهائی حدود دو سوم جریانهای ورودی به تالاب را زهکشی نموده و یک آبراهه بسیار پرآب با آبدهی سالانه بیش از۱۵۰۰ میلیون مترمکعب است که دِبی پیک آن در سیلابهای بزرگ به۱۰۰۰ مترمکعب برثانیه میرسد. نهنگروگا با ظرفیتِ آبگذری بالا و عمق چندمتری چنین سیلابهائی را میتواند از خود عبور داده و به کانالِ کشتیرانیِ هدایت نماید. بنابراین در چنین مواقعی، غرق شدنِ کرجیها به هنگامِ طوفانها (در واقع طغیان رودخانهها) دور از واقعیت نبوده و مغایرتی هم با عمقِ متوسطِ کمتر از دو مترِ تالاب طیِ دو قرنِ اخیر ندارد.
حال با این شواهد مستدل، چرا برخی بر کاهش ۸ تا۱۰متری عمق طی۴۰ سال اخیر تاکید مینمایند و رسوبات را دلیل خشک شدن تالاب معرفی میکنند و اساساً ادعای کاهش شدید عمق تالاب با مُبل، میز و صندلی! چه اهدافی را دنبال میکند و دلیل چنین گزارشهای بی پایه واساسی چه بوده است؟
س/ بگذارید شفاف و بیپرده به مساله بپردازیم. شما این گزارشها را که اتفاقاً تا امروز پایه و اساس طرحهای مختلف احیا و نجات تالاب بوده، غیرمستند و بی پایه میخوانید. طرحهایی که هزینه های بسیار مادی و معنوی را هم تا کنون روی دست مردم منطقه گذاشته. به نظر شما این نوع گرایش پیامدِ چیست؟ نگرشِ نابخردانه و غیرمسئولانه؟ یا اینکه این جا هم پای رانتخواران و مفسدین اقتصادی و تشکلهای مافیایی در میان است؟
ج/ اولن که این گزارشها را روایات مختلف تاریخی و دلائلی که مطرح شد، مردود می شمارد. از طرفی دیگر آیا منطقی است که سالانه به طور متوسط ۴۰میلیون و طی ۴۰سال ۱۶۰۰میلیون مترمکعب رسوب از حوزه آبریزی که ۳۷۰۰کیلومترمربع با پوشش عمده جنگلی- مرتعی تولید شده و بستر تالاب را اشغال نموده باشد؟ حوزه آبریز سفیدرود با وسعت بیش از ۵۰ هزارکیلومترمربع بدون پوشش حفاظتی، سالانه به طور متوسط حدود ۳۰ میلیون مترمکعب رسوب انتقال میدهد.
ببینید! زمانی که یک مقام مسئول از روندِ اجرایِ پروژهای درحوزهی مسئولیتِ سازمانِ خود میگوید و گزارش میدهد، باورِ عمومی بر انتخابِ بهترین راهکار و اشرافِ سازمانِ مجری بر جزئیاتِ پروژهی دردستِ اجرا است. تناقضِ آشکار و مغایرتِ معنیدارِ نتایجِ یک پروژه با آنچه که گزارش میشود، و اصرار بر ادامهی همان تجربه های شکستخورده با وجود اعتراف به ناکارآمدی طرحهایِ به اجرا درآمده، باعثِ سلبِ اعتمادِ عمومی به دستگاهِ مجری میشود. متاسفانه چنین تجربهای دقیقاً در تالاب انزلی نمود یافته است.
تالابِ انزلی طی دو دههی گذشته مکانی برای آزمونِ ایدهها و تفکراتی بود که بر اساسِ برداشتهای نادرست و توهّمات بنا شده بود. دیدگاهها و ایدههای مسئولان و کارشناسانِ سازمانی حفاظتِ محیطِ زیست را که مرور میکنیم رویکرد هماهنگی که به احیاء تالاب منجر گردد شاهد نبودهایم. بدین ترتیب که یا از روی اعتقاد به مسیرِدرستِ روشها و یا با توجیه نامتناسب طرحها و عملیاتِ اجرائی شکل گرفته که مهمترین دلیل آن هم شاید عدمِ شناختِ عواملِ محیطی، و یا با آگاهی از شرایط، ولی عمل نکردن به آن، به دلائل خاص میتواند باشد.
چندین سال بعد از آغازِ فروکش کردن ترازِ آبِ تالابِ انزلی درسال ۱۳۷۵، که خطرِ خشک شدن تالاب قوّت گرفت، انتظارِ چارهجوئی از سازمانِ متولّی تالاب بالا گرفت. برخورد سازمانِ حفاظتِ محیطِ زیست در آن برهه منطقی و منطبق با معیارهایِ علمی بود. بدین ترتیب که با به کارگیری یک مشاورِ زبده ایرانی- ژاپنی، مطالعاتِ تالاب ظرفِ دو سال به سرانجام رسید و راهکارهائی هم ارائه شد و این در اوائل دههی ۱۳۸۰بود. انتظارِ جامعه و دانشپژوهان بر آگاهی از رئوسِ برجستهی این گزارشِ مطالعاتی بود که دستکم تا یک دهه از انظار پنهان ماند و دسترسی به آن ممکن نشد.
متاسفانه سازمان، باآگاهی از پذیرش مجموعهای از پسماندهای فیزیکی- شیمیائی در تالاب، پیشنهادِ مشاور در پیشگیری از ورودِ آلایندهها از جمله فاضلابهایِ خانگی، صنعتی، بیمارستانی و … را نادیده گرفت و رسوباتِ معدنی را با کمترین مشکل برای تالاب، آن هم نه با هدف پیشگیری از تولید و حفظ و حراست از پوششِ گیاهی حوزهی آبریز، که پُرریسکترین روشِ ممکن را بدونِ رعایتِ موازینِ زیست محیطی برگزید. این انتخابِ نابجایِ سازمان درآن برههی حساسِ تصمیم گیری، همانطور که گفتید هزینههای بسیاری برساکنانِ منطقه و زیستگاهِ حیاتِ وحش تالاب تحمیل کرده است.
در آن گیرودار که تالاب در شرایطِ قبل از بحران قرارگرفته بود، زمزمههائی ازسویِ مدیرانِ محلّی و مسئولانِ سازمان مبنی بر احیاء تالاب بدونِ ذکر روش اجرائی در رسانهها به گوش میرسید. در پی آن و در توجیه برنامههایِ پیشبینی شده، مدیران و کارشناسانِ سازمان، پشتِ هم به میدان آمدند و فرضیهای مطرح کردند که ابتدا حیرتِ عمومی را در پی آورد و تکرارِ چنین ادعائی از سویِ برخی از اساتید هم، به تدریج به باورِ عمومی بدل شد و بازتاب جهانی هم یافت. نکتهی جالبتر این که هم اکنون نیز مورد استناد بعضی از رسانههای فراگیر قرار میگیرد و آن «خشک شدنِ تالابِ انزلی با رسوبات!» بود.
فرضیهی متهم شدنِ رسوبات که جا افتاد، به تدریج ازطرحهایِ سازمانِ حفاظتِ محیطِ زیست رونمائی شد که جملگیِ آن با رسوبات مرتبط بود. ابتدا رسوباتِ معدنی و پس از مدّتی که از آن به ظاهر رفعِ اتهام شد رسوباتِ آلی مطرح گردید و پس از بیآبرو شدنِ این طرح، اکنون زمزمههائی شنیده میشود که دگربار به سراغِ رسوباتِ معدنی و اینبار در سطحی گسترده و در بسترِ تالاب میروند تا ضربهی کاری را به حیاتِ تالاب وارد کنند. و آنچه که در این میان نادیده گرفته میشود، دلیلِ واقعی خشک شدنِ تالابِ انزلی و نحوهی علاجِ آن بوده است.
در صورتی که با اجرایِ یکی از مهمترین رئوسِ پیشنهادهایِ مشاورِ ژاپنی (جایکا) دست کم از ورود آلودگیهای فاضلابی به تالاب جلوگیری میشد و تالاب نیز صحنهی آزمون و خطا نمیشد. خوب است توجه داشته باشید این مطالعات در زمانی به پایان رسید که آبِ تالاب از ترازِ متعادلی برخودار بود و هنوز خطرِ خشک شدن، آنچنان تالاب را تهدید نمیکرد. برای همین بعید میدانم که راهکاری در پیشگیری از خشکِ شدنِ تالاب در گزارش این مشاور ژاپنی پیشنهاد شده باشد. (گمان میکنم که پایان آن مطالعات در سال ۸۰ و گزارشِ نهائی در سال ۸۲ ارائه شده باشد).
س/ آقای آلادینی! پیشتر در برخی از یادداشتهایتان دیدهایم که به جای استفاده از اصطلاحاتی مثل طرحهای نجات یا احیای تالاب از اصطلاح طرحهای کریهسازی تالاب استفاده کردهاید. میفرمایید چرا؟
ج/ حتماً میدانید که از اواسطِ دههی ۸۰ پروژههایِ به اصطلاح احیاء در تالاب با هدفِ پاکساری رسوباتِ رودخانهها آغاز شد. خب! این شاید بیشتر به یک طنز شبیه باشد تا یک پروژهی احیاء. ولی واقعیّت دارد که ابتدا رسوبات را جمعآوری نموده و خواسته یا ناخواسته، با عملیاتی نظیرِ لایروبی و سدهایِ رسوبگیر، بار دیگر و با تاخیرِ زمانی یکی دو هفته تا یکی دو سال، به تالاب برگردانده میشود! در این خصوص بعداً توضیحات بیشتری خواهم داد منتها خوب است اینجا بگویم که طرحی هم با هدفِ جمعآوری و پاکسازی زباله و نخاله در ورودیهای تالاب انزلی به اجرا در آمد که ایکاش نمیشد و بازتاب نمییافت!
س/ چرا؟ قاعدتاً پروژهی صیدِ زباله در ورودی تالاب باید کار مفید و موثری باشد!
ج/ عرض میکنم. ابتدا باید به یکی از چندین خبرِ منتشر شده دربارهی طرحِ زبالهگیر و رسوبگیر توجّه بفرمایید. نسخهی خبر را دارم و برایتان میخوانم: «محمدرضا برجی مدیرِ کلِ حفاظتِ محیطِ زیستِ گیلان: ورودِ زبالههای بزرگ نظیر مبل، صندلی، میز و … به تالاب موجبِ کاهشِ شدیدِ عمقِ تالاب در برخی از مناطق میشود، وی اضافه کرد: برای مکان های ایجاد تلههای زبالهگیر که از ورودِ چنین زبالههایی به تالاب جلوگیری میکنند، مطالعاتِ لازم انجام شده است.(ایسنا- ۲۲ تیر ۱۳۹۳)
خب! می بینید که طرحِ جمعآوری پسماندِخانگی شهرها و روستاهایِ حاشیه رودخانهها و یا به تعبیر مدیرکل محترم زبالهگیر، عملیاتی هم شد. مکانِ اجرایِ یکی از این پروژهها که در تصاویرِ فوق مشاهده میشود رودخانه سیاهرود است که از مرکزِ شهرِ رشت عبور میکند. ارتفاعِ ترازِ آب در سیلابهایِ این مقطع از رودخانه که به سیلهای زبالهروب هم شهره است به بیش از ۵ متر میرسد و آبدهی پیکِ سیل سالانه آن تا ۱۰۰مترمکعب بر ثانیه نیز مشاهده میشود.
طرحِ لایروبی یا همان عملیاتِ جابجائی رسوبات در تالاب، به دلیل عدمِ انتقالِ آن به خارج از تالاب، از حجم رسوباتِ تالاب نمیکاهد و تنها آنرا در همان محدوده جابجا میکند. لایروبی تالاب هر دستاوردی داشته باشد (که ندارد) و اگر به آلودگی تالاب هم دامن نزند (که می زند)، یک عامل بازدارنده در احیایِ تالاب است. صرفنظر از تولیدِ آلودگیهای صوتی و شیمیائی، سرعت بخشیدن به روندِ خشک شدن تالاب از نتایج این عملیاتِ پرهزینه ولی ناکارآمد است.
از طرفی دیگر سالانه دهها تُن زبالهی حوزه آبریز از طریقِ رودخانهها به تالاب منتقل میشود. عمدهی این زبالهها نه در بسترِجریان عادی رودخانه، که در بسترِسیلابی انباشته شده و انتقال مییابند. واضح است که چنین وسیلهای در سیلابهایِ بارانی که حدود سه چهارمِ رواناب این گونه رودخانهها راتشکیل میدهد چندثانیه هم دوام نمیآورد. در جریان عادی رودخانهها مگر در هر نوبت چندکیلو زباله به دام می افتد؟ مبل و میز و صندلی را هم میتواند صیدکند؟! سخن کوتاه، آیا قادر به تلهاندازی یکهزارم زبالههای جریان یافته میشود؟ (تصاویر از : گیل خبر)
س/ اگر موافق باشید بپردازیم به مسالهی لایروبی که گویی تا امروز محبوبترین روش در نظر دستگاههای دولتیِ مرتبط، برای رفع خطر خشکی از تالاب بوده!
ج/ من این را بارها گفتهام. باز هم تکرار میکنم؛ طرحِ لایروبی یا همان عملیاتِ جابجائی رسوبات در تالاب، به دلیل عدمِ انتقالِ آن به خارج از تالاب، از حجم رسوباتِ تالاب نمیکاهد و تنها آنرا در همان محدوده جابجا میکند. لایروبی تالاب هر دستاوردی داشته باشد (که ندارد) و اگر به آلودگی تالاب هم دامن نزند (که می زند)، یک عامل بازدارنده در احیایِ تالاب است. صرفنظر از تولیدِ آلودگیهای صوتی و شیمیائی، سرعت بخشیدن به روندِ خشک شدن تالاب از نتایج این عملیاتِ پرهزینه ولی ناکارآمد است.
س/ بیشتر توضیح میدهید؟ این که میفرمائید کاملاً مغایر با باورهای عمومی است!
ج/ طیّ عملیاتِ لایروبی، مسیرهایِ جریان از رسوبات و گیاهانِ آبی پاکسازی شده و با تعریض و تعمیق آبراههها، سیلابهایِ بارانی با سرعتِ بیشتری تخلیه میگردند و مجالی برایِ پخش سیلاب در بخشهایِ خشک تالاب فراهم نمیشود. در جریانهای عادی نیز مسیرِ آبراههها که با لایروبی به ظرفیتِ بالای آبگذری میرسند، آبهایِ راکدِ حاشیهی خود را زهکشی مینمایند و ذخیرهی آبی تالاب را به خروجیها هدایت میکنند. بدین ترتیب عملیاتی که با هدف پیشگیری از خشکیدن تالاب برنامهریزی شده است، به تخلیهی سریعتر ذخیرهی آبی تالاب میانجامد. کار لایروبی آبراههها هم با بیلهای مکانیکی شناور درآبراهههایِ تالاب انجام می شود که تصاویرش را به شما نشان خواهم داد.
س/ به جز لایروبی، اقدامات دیگری هم در امتداد پروژهی نجات تالاب انجام شده یا در دستور کار است. ایجاد سدها یا تلههای رسوبگیر یکی از آنهاست. در نظر شما، کارآمدیِ این سدها تا امروز چگونه بوده است؟
ج/ بگذارید ابتدا این خبر از خبرگزاری مهر را برایتان بخوانم. مربوط است به ۹ اسفند ۱۳۹۶. «نماینده انزلی درمجلسِ شورایِ اسلامی با اشاره به ورودِ ۶۰۰هزارتُن رسوب به تالاب و جذبِ ۳۰۰ هزارتنی آن به وسیلهی تلههایِ رسوبگیر، خواستارِ افزایشِ این تله ها شد».
ببینید! حداکثر ارتفاعی که برایِ احداثِ سدِ رسوبگیر بر رودخانههای ورودی تالاب میباید طراحی کرد حدود۳ متر است. چرا که اگر چنین محدودیتی اعمال نشود و به طورِ مثال با ارتفاعِ حدودِ ۵ متر احداث گردد، حجمِ مفید مخزن در چندثانیه با روانابِ سیلابی اشغال و به حجمِ مرده تبدیل شده و به همان نسبت از ظرفیتِ آبگذری آبراهه میکاهد. در این حالت رودخانه که بخش بزرگی ازظرفیتِ آبگذری خود را ازدست داده، سیلاب را سرریز نموده و از مزارعِ حاشیه و روستاها مسیر ِخود را میگشاید.
حال اگر بر رویِ یکی از رودخانههای ورودی مثلِ پسیخان با حدودِ یک چهارمِ رسوباتِ ورودی به تالاب، چنین سازهای احداث شود و در یکسال مخزنِ آن با رسوبات اشغال گردد، حدودِ ۱۲درصدِ رسوباتِ سالانه این رودخانه تلهاندازی میشود. و باز اگر فرض کنیم حدودِ نیمی از رسوباتِ ورودی، از تالاب خارج میشود این رسوبگیر در واقع مانع از تهنشینی حدودِ ۶درصدِ رسوبات سالانه در تالاب میشود.
تا اینجای کار همین میزان اندک تلهاندازی رسوبات هم با وجود احتمال ایجاد خسارت، شاید یک دستاورد تلقی شود، ولی پس ازمدتی که وضعیت به شرایط قبل از احداث این سازه برگشت، که دیگر رسوبی هم تلهاندازی نخواهدکرد، چنین ادعائی محلی از اعراب نخواهد داشت. به معنی دیگر این سدها علاوه بر یکبار مصرف بودن، همواره خطری در آبگرفتگی اراضی و روستاهایِ مجاوراند. اگرچه این وضعیت هم ادامه نمییابد و اگر بخت با ساکنانِ آن حوالی یار باشد بالاخره سدِ رسوبگیر با سیلاب فرو میریزد و تمامی رسوباتِ انباشته شده به تالاب برمیگردد.
س/ خوب است به عامل رسوبات آلی هم بپردازید که پاکسازی آن به خصوص با عملیاتی شدن پروژهی بایوجمی با عاملیت و هدایت رئیس سازمان محیط زیست، در یکی دو سال اخیر جنجال زیادی هم آفرید.
ج/ طیِ ده سال گذشته کارشناسان و مدیرانِ سازمانِ حفاظتِ محیطِ زیست، همواره رسوباتِ جامدِ رودخانهها را عاملِ خشک شدنِ تالاب را عنوان میکردند. پس از آزمونهای چندباره و ابرازِ نارضایتی از طرحهای رسوبات معدنی توسطِ خودشان، که به نظر میرسد توجیهی برای طرحِ جدید بوده است، دکتر کلانتری رئیس سازمان محیط زیست خودش به صحنه آمد و شیوهی نوینی در پاکسازی رسوباتِ آلی (و هم معدنی!) و طرح معروف به بایوجمی را معرّفی کرد(۴). ارزیابِ طرحِ متوقف شدهِ بایوجمی نیز این چنین به دفاع از آن برخاست و مطرح کرد که: «مطالعاتِ دانشگاهِ تهران نشان داد که موادِ معدنی عاملِ کاهشِ عمقِ تالاب نیستند بلکه ورودِ موادِ آلی به تالابِ انزلی باعث شده که روندِ کاهشِ عمق افزایش پیدا کند»!؟
حتما می دانید که با توقّف پروژه بایوجمی با حکم دادستانی انزلی از مخاطرات هولناک آن پیشگیری شد و با خساراتِ نه چندان زیاد خاتمه یافت. ولی یک سئوال اساسی همچنان بی جواب مانده است که به راستی بهت آور نیست که متولیانِ محیطِ زیست، و مدرسِ یک دانشگاهِ معتبر، با این همه شواهد و مدارک، پی نبرده باشند که مهمترین دلیلِ خشک شدنِ تالابِ انزلی، نه رسوبات آلی و یا معدنی، که پسروی آب دریای خزر است؟
س/ پس شما معتقدید که اکثر تشکلهای مردم نهاد و کنشگران حوزهی محیط زیست، مثل دستگاههای دولتیِ مسئول در احیای تالاب تاکنون مسیر را بلکل اشتباه رفتهاند؟ یعنی به جای پرداختن به عامل اصلی و اساسی روی عوامل جزئیِ کم اثر، وقت تلف کردهاند.
ج/ بله. اما اول باید حواسمان باشد که وضعیت کنونی تالاب انزلی که به تدریج ازچنددههی گذشته با تغییرِ اقلیم، پردهپوشی و ندیده انگاشتن واقعیتها به شرایطِ بحرانی امروز رسیده، محدود به خشک شدن و انقراضِ گونههای حیاتِ وحش و زیستگاههایِ تالاب نخواهد شد. با ادامهی روندِ کنونی، بحرانهای زیستمحیطی و آسیبهای اجتماعی- اقتصادی به مناطقِ همجوار، به خصوص پاییندست تسری پیدا میکند. برای همین است که تاکید من روی شناخت درست آسیبها است تا بشود برای مقابله با آنها چارهای درست اندیشید.
همانطور که در ابتدای گفتکو عرض کردم با ادامهی پسرفتِ آب دریا، براساس برآوردها ممکن است ساحلِ دریا در محدودهی انزلی صدها متر پسروی داشته باشد. در این صورت علاوه بر تغییرات مهمی که بهطور قطع در ساختار حیاتی تالاب با تخلیهی آبِ مخزن برجا میگذارد، در پائیندست تالاب هم اثراتِ مخرّبی خواهد داشت. از آنجا که وقوع چنین رویدادی با روانابِ سیلابی ایجاد میگردد، خوب است نحوهی شکلگیری آن مورد بررسی قرار گیرد.
در اواخر تابستان و درپی وقوع بارانهای پائیزی، سیلابهای بزرگی جاری میشود که تغییرِ نوع ریزش درمناطق کوهستانی از باران به برف پس از چندین ساعت، یک رویدادِ طبیعی است. حال اگر تحتِ شرایطی ریزشها به شکل بارانی و در همهی سطوح حوزه تداوم پیدا کند، بسته به شدت، مدت و ارتفاع ریزشها، تفاوتهائی هم در شدت و حجمِ سیلاب برجا خواهد گذاشت که برای دشتِ فومنات نگران کننده و برای پاییندستِ تالاب خطرِ آبگرفتگی حاشیه روگاها را درپی خواهد داشت. چنین پدیدهای با تغییرِ اقلیم و افزایشِ دمای حوزهی آبریز بسیار محتمل است.
س/ پس شما جدای از مسائل زیست محیطی، خطرات سیلهای سهمگین را هم از پیامدهای ادامهی وضعیت کنونی تالاب میدانید؟ نکتهای که فکر نمیکنم تاکنون جایی طرح شده باشد!
ج/ بی دلیل نیست که تاکنون مطرح نشده است. چراکه وقوع آن نادیده گرفته میشود. ولی در چه شرایطی احتمال وقوع آن اوج میگیرد؟ در حالت طبیعی، به هنگام طغیان رودخانهها، مخزن تالاب از شدت تخریب حتی سیلابهای تاریخی میکاهد و پس از توزیع و ذخیرهسازی در پهنهی تالاب، با تاخیر به کانال کشتیرانی منتقل مینماید. در چنین مواقعی حتی اگر تالاب از حداکثر ظرفیت مخزن برخوردار باشد، با کنترلِ سیلاب به صورتِ کاهشِ پیکِ سیل ولی با تداومِ بیشتر، به مسیر خود ادامه میدهد. برای همین است که از گذشتهها تاکنون، گزارشی از سیل گرفتگی مناطقِ پائین دستِ تالاب مشاهده نشده است(۵). رودخانههای اصلی، زهکشها و شاخههای فرعی که هر یک به طورِ مستقل به تالاب ملحق میشوند، با پسرفتِ صدها متری دریا، و با ازدست رفتن ذخیرهی آبی تالاب، شکل جریانی خود را در تالاب حفظ نموده و این حالت در کانالِ کشتیرانی نیز با برچیده شدنِ سد آبی دریا، ادامه مییابد.
آنچه که قطعی است امکان ادامه حیات، نه از داخل که با عوامل پیرامونی از تالاب انزلی سلب شده است. حال اگر پسرفتِ دریا را مهمترین تهدیدِخشک شدنِ تالاب بشناسیم و بپذیریم که هیچ جایگزینِ طبیعی برای این سدّ آبی از دست رفته وجود ندارد و برای حفظ موجودیّت تالاب این خلاء با سازوکاری پر شود، دیگر بحرانهای پیش روی تالاب چاره میشود. ولی عکس این حالت به هیچروی دردی از تالاب دوا نمیکند.
دراین شرایط، دیگر با سیمای جدیدی از تالاب و کانال کشتیرانی روبرو میشویم که درصورت جاری شدنِ بارانهای شدیدِ پائیزی بهطورِ همزمان درسطح ۳۷۰۰ کیلومتر مربعی حوزهی آبریز تالاب، سیلاب عظیمی در پائین دستِ تالاب جاری میگردد. و با توجه به پیوستنِ کلیه جریانهای ورودی درتالاب به یکدیگر، که مانع مخزنِ آبِ تالاب را هم پیش رو نخواهند داشت، و خروجِ ۹۵درصد آن از یک نقطه، سیلابِ سهمگینی به راه میافتد که مجموعهی اماکنِ گردشگری، صیادی، شهرکهای احداث شدهی مسیر، بخشی از تاسیسات شیلات و … که در اراضی پستِ تالابی بنا شدهاند، در امان نخواهند ماند.
س/ این، خشک شدن بخشی از اراضی تالاب را هم در پی خواهد داشت!
ج/ درست است. با رودخانهای شدن ورودیها در تالاب، بیش از ۱۵هزار هکتار اراضی تالابی آزاد خواهد شد که در خوشبینانهترین حالت به مزارع کشاورزی و پرورشِ آبزیان تغییر کاربری میدهند.
س/ چه از این بهتر برای مافیای زمین؟
ج/ کاربری هر چه باشد، پسماندهای این تاسیسات نه تنها رودخانههای مجاور خودرا آلوده میکنند و به پائیندست انتقال می دهند، که سمومِ کشاورزی نیز همراه جریانهای زیرزمینی به شهرها و روستاهای تحت پوشش و آبهای ساحلی نفوذ نموده و آلودگی شدید را توزیع میکنند. آنچه که در این بین قربانی می گردد، آلودگی فاجعه بار آن برای محدودهی انزلی و محیط زیست منطقه است.
س/ جناب آقای آلادینی! به آسیبها پرداختید و انحرافات و خطاهای استراتژیک در حوزهی مدیریت بحران تالاب را بر شمردید. حالا از پیامدهای ادامهی وضعیت کنونی بگوئید. و هم از ظرفیتهای موجود و احتمالاً راهکارهایی که میتواند نجاتبخش تالاب باشد.
ج/ تالاب انزلی آبگیری است که به طور طبیعی زاده شده و به حیاتِ مشروطِ خود ادامه داده است. حال که نفسهایش با دور شدن از همزادِ بزرگترش (دریا) به شماره افتاده و از درون درحالِ تهی شدن است، چنانچه به حالِ خود رها شود به مرگ زودرس خواهد رسید. تزریقِ انواع سموم بر پیکرش هم نتوانست وی را از پای درآورد، چرا که آبِ حیاتبخش به طور دائم بر آن دمیده میشود. ولی در وراء این جدائی که عنصر حیاتی هم نیازهایِ اولیه را از او دریغ نموده و از کنارش گذر میکند، به پایان خود خواهد رسید مگر طرحی نو درانداخته شود.
آنچه که قطعی است امکان ادامه حیات، نه از داخل که با عوامل پیرامونی از تالاب سلب شده است. حال اگر پسرفتِ دریا را مهمترین تهدیدِخشک شدنِ تالاب بشناسیم و بپذیریم که هیچ جایگزینِ طبیعی برای این سدّ آبی از دست رفته وجود ندارد و برای حفظ موجودیّت تالاب این خلاء با سازوکاری پر شود، دیگر بحرانهای پیش روی تالاب چاره میشود. ولی عکس این حالت به هیچروی دردی از تالاب دوا نمیکند. اگر هستند کسانی که هنوز به پایداری تالاب میاندیشید، پیشنهاد احیاء تالاب را با مطالعات جامع توسط یک مشاور باصلاحیت که روش جایگزینی سدِ آب دریا را هم در مطالعات خود بگنجاند، بیازمایند. راهکارهای مشاور جایکا را که وِتو کردند چون حق انتخاب را کسانی داشتند که پیامدهای زیستمحیطی کمترین دغدغهشان بود و آن شد که میبینیم.
تا به اینجا که اقدامات به عمل آمده به تخریب و تحدید بیشتر تالاب انجامیده است. از سدهای شکسته و تلههای در هم تنیده بیاعتنا عبورکرده و بر بستر زخمی تالابِ در حال مرگ نیشتر زدند و تازه این اقدامات مخرب را دستاوردهای زیست محیطی قلمداد کردهاند. حتی حفظ وضع موجود تالاب با چنین ترفندهائی بیشتر به یک شوخی می ماند. حال و روز کانال کشتیرانی هم با کاهش عمق از دو سو، از سطح آب (باپسرفت دریا) و بستر (انباشت رسوبات ورودی) به مرحله حادّی رسیده و دست کمی از تالاب ندارد. گویا سرنوشت تالاب و کانال کشتیرانی انزلی به هم گره خورده است.
حالا پرسش این است که: آیا یکپارچگی تالاب و کانال کشتیرانی به شکل کنونی، که با دورشدن دریا درحال گسستن است، در آیندهای دورتر که این دو مخزن به آبراهه تغییر وضعیت میدهند، بدون پشتوانهی سدّ آب دریا عملی است؟ باور دارم این پیوستگی به دستِ توانای طراحان سازههای آبی شدنی است. در این صورت دو مخزنِ همترازِ نه چندان نوظهور پدید میآیدکه آبِ آن از رودخانههای ورودی به تالاب تامین خواهدشد و تالاب را به مسیراحیاء میبرد، کانالِ کشتیرانی فعالیتهای اقتصادی خود را به نوعی دیگر بازخواهد یافت، خطر سیل گرفتگی و آلودگی اراضی پست پاییندست تالاب را تهدید نخواهد کرد و تالاب باردیگر پناهگاه و زیستگاه گونههای گیاهی، حیوانات و ماهیان آبزی، و پرندگان کنار آبزی میشود.
پانوشت:
منبع: مرور/ امین حقره
دیدگاهتان را بنویسید