شمال ما: آیدین آغداشلو، نقاش برجستهی گیلانی روز جمعه، ۱۸ بهمن، در نشستی با حضور جمعی از هنردوستان و فرهنگدوستان، رشت حضور یافت. این نشست که به میزبانی کوروش رنجبر در کتابفروشی اردیبهشت رشت برگزار شد، پرسش و پاسخهایی با او صورت گرفت.
بین هنر معاصر و هنر گذشته فاصلهای وجود دارد. گاهی این فاصله بسیار زیاد است و گاهی هم در تداوم گذشته است.
سؤال نخست میزبان برنامه این بود که هنر معاصر در این دوره چگونه است و ارتباطش با گذشته به چه ترتیب است؟ آغداشلو در جواب این سؤال توضیح داد: «هنر معاصر امروز تعریف کلیای دارد: در دورهای در جریان است که با بنیانهای ذهنی و با برداشتهای یک دوران هماهنگ است. بهعبارت دیگر هنر معاصر همیشه هنر معاصر است و معنای یک روزگار را مشخص میکند. بین هنر معاصر و هنر گذشته فاصلهای وجود دارد. گاهی این فاصله بسیار زیاد است و گاهی هم در تداوم گذشته است.
وی ادامه داد: اگر هنر بعد از جنگ جهانی اول را در نظر آوریم، میبینیم که چطور این حرکت، حرکت بناشونده در پایههای زیرین است و گاهی چنان باشدت صورت میگیرد که تعقیبش آسان نیست. وقتی در اوایل قرن بیستم آوانگاردهای روس سعی کردند پایههای جدیدی بنیان بنهند، خیلی روی پایههای پیشین حرکت نکردند، بنابراین چالهی عمیقی پیدا شد، چونان که هنر جدید از نظر مردم نامفهوم بود. ولی اگر به روسو و معاصرینش نگاه کنیم، میبینیم شکلگیری مدرنیسم و کوبیسم یک شکلگیری تدریجی بود؛ البته مارسل دوشان با بسیاری از آوانگاردهای قرن بیستم همعصر بود، اما کار او- جایگزینی شیء به جای اثر- اتفاقی جدید بود، بنابراین آمادگی بسیاری از سوی مردم برای پذیرشش وجود نداشت.
به صرف اینکه چیزی را به وجود بیاوریم که قبل از ما کسی به وجود نیاورده است، تعریف جدید است، آدمی مانند میکلآنژ اصلاً چنین تصوری نداشت.
به گفتهی این هنرمند، بنابراین این عدم درک، بهدلیل فقدان سیر تدریجی بود. با این توصیف، هنر امروز جهان ما، یک روند شگفتانگیز و غافلگیرانه است. اثر مارسل دوشان به نام مستراح یکی از همین مثالها است. این اثرش شگفتانگیزترین اتفاق قرن ۲۰ است، اگرچه شاید معنایی مسخره دشته باشد، ولی با اثر دوشان معنایی جدید پیدا میکند.
سؤال بعدی رنجبر این بود که تضادهای دنیای هنر را چه عواملی شکل میدهد و چگونه از ونوس بوتیچلی به پیشاب دوشان رسیدیم و هر اثر هنری که معروف شود، باید توسط مردم تأیید شود؟ نقاش گیلانی در جواب این سؤال توضیح داد: «دوران ما، دوران پیچیدهای است. دورهی مدرنیته از آن جایی شروع میشود که شکلی از جهان تعریف میشود. این جهان جدید ناگزیر است که پویا و روبه جلو باشد و در همهی وجوه این تعهد را به جا بیاورد. این آسان نیست. چون مسابقهای را به وجود میآورد که بسیاری از اوقات ناهمگون است. چون در ذات خودش هم اصالت را دارد و هم ادا را، بهصرف اینکه چیزی را به وجود بیاوریم که قبل از ما کسی به وجود نیاورده است، تعریف جدید است، آدمی مانند میکلآنژ اصلاً چنین تصوری نداشت. یعنی مبنای کار بر اساس مسابقه نبوده است.
آغداشلو ادامه داد: جهان شخصی هنرمند معنای جدیدی حاصل میآورد، چون خود هنرمند به آن معنای جدید رسیده بود و آن معنای جدید شکل جدیدی طلب میکرد. در گویا میبینیم که او تمام هیجانات و کشفیات خود را در قالب نقاشیهایی به وجود آورده که بسیار با هم تفاوت دارند و معنای شخصی خود را کشف و عرضه میکند.
این نقاش در ادامه بیان داشت که الزام و تکلیف برای جدیدتر و متفاوتتر بودن مربوط به حرکت در دورهای بسیار شتابگیرنده بوده است که همه نوع آثار را به وجود آورده است. خود سیستم قادر است هر چیزی را ببلعد و از آن چیزی سودمند به وجود بیاورد. پس بهتر است که یک اثر را بدون بیم و هراس ببینیم و فکر نکنیم پشت هر اثری حکمت عظیمی وجود دارد. یعنی فکر نکنیم هر اثری که موفق میشود، حکمتی دارد؛ چون گاهی میتوان دلیلش را در سرمایهداری جستجو کرد.
به گفتهی آغداشلو، ما باید به معنای باطنی خودمان رجوع کنیم، این توطئهی جهان سرمایهداری نیست، بلکه ذاتش است. خود اندی وارهول که عضوی از این بدنه است میگوید هر اثر هنری که تبدیل به سرمایهگذاری نشود، باقی نمیماند. شاید اگر نترسیم به معناهای بیشتری برسیم و به آثار دلپذیرتری توجه کنیم. شاید بهتر است بر جنبهی فاعلی و انفعالی که سالها میان تولیدکنندهی اثر هنری و مصرفکنندهی اثر برقرار بود، تجدید نظر شود. اینگونه بسیاری از سؤالهای ما از پیش پاسخ داده میشود.
سؤال بعدی کوروش رنجبر این بود که آیا هنرمند جنبهای مقدس دارد و اثری را به مخاطب عرضه میکند و او هم میپذیرد، یا مخاطب میتواند به هنرمند شکل بدهد؟ این هنرمند در پاسخ به این سؤال گفت: آن جنبهی فاعلی که همیشه از جانب هنرمند اعمال میشد را باید بپذیریم. ولی فقط رابطهی بین هنرمند و مخاطب نیست، واسطه هم بهعنوان تعیین ارزشگذاری، گسترش کار و یا برکشیدن هنرمند نقش عمدهای ایفا میکند. واسطهها مانند موزه و گالریدار خیلی به اثر گرفتن از مخاطب فکر نمیکنند، شاید یکی از علتها این باشد که نوعی انشقاق میان هنرمند و مخاطب به وجود آمد و جایگاه هنرمند فزونی گرفت. ردپای این موضوع آسان نیست، اما وقتی به مجموعهی تاریخ هنر معاصر نگاه کنیم، این را در بسیاری از جاها میتوانیم ببینیم.
هنرمند که از قرن ۱۵ رسالت الهی داشت، کمکم علم خود را پایین گذاشت و به دنبال نیاز مخاطب رفت و همان هنگام از پیشتازی و رسالت خود دست شست.
آیدین آغداشلو در ادامه تاکید کرد: میتوانیم ببینیم که نقش عوامل و واسطهها تا چه حد است و مردم اصلاً چارهای دارند یا نه. هنر جهانی با هنر متعهد از این جریان گذر کرد. هنری که در دورهی استالین تعریف شد و هنرمند ناچار بود خود را با مخاطب وفق دهد، یعنی باید شکل کار خود را تاحدی تغییر میداد که برای مخاطب قابل درک باشد، با در نظر گرفتن اینکه هنرمندان بزرگ آوانگارد روس لعن شدند؛ بنابراین هنری که مخاطب خود را در نظر میگیرد، دچار این مشکل شد که جنبهی فاعلی خود را از دست بدهد و در راهبری جهان و گسترش آن سهم کمتری ایفا کند.
به گفتهی این نقاش، هنرمند که از قرن ۱۵ رسالت الهی داشت، کمکم علم خود را پایین گذاشت و به دنبال نیاز مخاطب رفت و همان هنگام از پیشتازی و رسالت خود دست شست. یعنی فرض را بر این گذاشتند که هنرمند به مصلحت جامعه گردن گذاشته است و چیزهایی را میگوید و چیزهایی را پنهان میکند. مخاطب سعی میکند برعکس جامعهی سوسیالیستی که از هنرمند میخواست همگام با مخاطب باشد، خود را همراه هنرمند کند و حتی بیندیشد در این اثری که برای او نمایش در آمده است، آیا نشاندهندهی برتری هنرمند بر اوست یا نه. هنوز هم این فاصله باقی مانده است و مخاطب سعی میکند این فاصله را با کار بسیار زیاد جبران کند، مثل وقتی که اثری از جیمز جویس را میخوانید و یا نقاشیای از پیکاسو را میبینید.
آغداشلو در بخش دیگری از صحبتهای خود تاکید کرد: تردید اصلی اینجا به وجود میآید که آیا با کرنش هنرمند در مقابل مخاطب، جهان رو به توسعه و تعالی خواهد رفت و یا در عوض در جای ثابتی و دور دایرهای خواهد چرخید. مسئولیتی بسیاری عظیم است و هرکس که چنین توصیهای به هنرمند میکند باید مراقب عواقب بسیار عظیمش باشد، یعنی وقتی که هنرمند گامهای خود را کُند میکند تا دیگران به او برسند.
منبع: مرور/
دیدگاهتان را بنویسید