شمال ما: یلدای امسال در رشت حرکت خودجوشی شکل گرفت. دستان گرم عده ای از شهروندان در سرمای یخبندان زمستانی یلدا به همدیگر گره خورد تا بلکه پایه گذار رسمی نیک و خداپسندانه شود. امسال در روزهای پایانی پاییز تعدادی از شهروندان عادی این شهر کنار هم گرد آمدند و هرآنچه که در هنر و توانشان بود ساختند و به معرض فروش گذاشتند تا عایدی اش را به کودکانی بدهند که در بلندترین شب سال ردای بیماری بر تن کرده و کنج عزلت سرد بیمارستان درحال دست و پنجه نرم کردن با غول سرطان بودند.
قرار شد در روزهای ۲۸ و ۲۹ آذر ۱۳۹۵ در ورودی پارک شهر ، نمایشگاهی از آثار دستی مانند گلدان های دست ساز خانم ایراندخت برپا و فال شب یلدایی گرفته و آجیل مشکل گشا خورده شود. استقبال مردم رشت اما آنقدر بود که بیسکوییت ها و شیرینی های یلدایی در چشم برهم زدنی تمام شود و اثری هم از آش و ماکارونی و کوکو دیده نشود.
نیوشا طرقی: آمدیم تا ثابت کنیم می توانیم خوب باشیم
بنیانگذار این حرکت خیرخواهانه اما مادر خوب این شهر است. ایراندخت توسلی. نیوشا طرقی ، یکی از برپاگنندگان بازارچه یلدایی درباره نحوه شکل گیری این بازارچه می گوید:« با پیشنهاد خانم ایراندخت توسلی در جلسه گروه، با رأی اکثریت تصمیم به برپایی بازارچه خیریه یلدایی به نفع کودکان مبتلا به سرطان گرفته شد. با فرصت محدود و عدم همکاری بعضی از مسئولین، در نهایت با حمایت جمعی از فعالان اجتماعی که پیش از این حمایت خود را در پروژه های اینچنینی (جشنواره بازی ها و بهسازی مدارس) نشان داده بودند، بازارچه در سرمای زیاد دو روز آخر پاییز ۹۵ در باغ محتشم رشت برپا شد. کلیه مبالغی که از فروش اجناس این بازارچه بدست آمد، تقدیم به کودکان مبتلا به سرطان شد. با حضور در سرمای زمستان و عدم وجود امکانات گرمایشی همه شانه به شانه در کنار هم ایستادیم تا ثابت کنیم که میتوانیم خوب باشیم. رشتوندان این بار نیز ثابت کردند که همواره در کارهای خیر مشارکت چشمگیری دارند و مطمئناً بدون حضور و حمایت آنان این کار میسر نبود.»
تینا دلجو: گرمای مردم سرمای زمستان را آب کرد
تینا دلجو ، فعال امور اجتماعی نیز درباره این بازارچه می گوید: تنها ۵ روز به شب یلدا مانده بود که خانم ایراندخت توسلی ایده جشنواره را در ذهن همه ما روشن کرد و از شانس خوب ما آقای عاطفی ، شهردار منطقه دو رشت هم که در جلسه حضور داشت پیشنهاد برگزاری این بازارچه را ارایه کرد. در چشم برهم زدنی ایده مورد قبول قرار گرفت و کارهای اجرایی شروع شد. دوستان ما استقبال خیلی خوبی کردند و آستین هایشان را بالا زدند و به کمک ما شتافتند تا قدمی برای کودکان مبتلا به سرطان در گیلان برداریم. آنقدر انگیزه داشتیم که ۷۲ ساعت نخوابیم و یکسره کار کنیم. تا اینکه در روز ۲۸ آذر و در هوای برفی زیبا اما سرد رشت در فضای باز پارک شهر بازارچه دو روزه خودمان را افتتاح کردیم. اما آنقدر حمایت مردمی گرم و داغ بود که سرمای هوا را از یاد بردیم. هرچند که انتظار بیشتری از مسئولین داشتیم اما با این حال در این دو روز آقای مرتضی عاطفی ، شهردار منطقه ۲ رشت ، آقای رضا رسولی ، عضو شورای شهر رشت و آقای حاجی پور ، مدیریت پسماند رشت پشتیبان همه ما بودند. البته جا دارد که از خانم شیرزاد ، عضو شورای شهر رشت و آقایان قنبرزاده و میربلوک و تمامی عزیزانی که در این روزها تنهایمان نگذاشتند و دست کودکان مبتلا به سرطان گیلان را به مهر فشردند نیز یاد کنم و از دیگر مسئولان این شهر بخواهم که زین پس حامی بهتری برای ما و کارهایی از این دست باشند.
متین رضایی: به داشتن این مردم افتخار می کنم
متین متین رضایی نیز یکی دیگر از دست اندرکاران برپایی این بازارچه بود. وی می گوید: « وقتی می گویم «خیلی خوبیم ما» یک جمله نیست، یک تعریف نیست و حتی یک گپ کوتاه از سر غرور هم ؛ نیست .این یک تیم است یک قلب بزرگ است و یک بازوی محکم و کارآمد . فرزندانی از جنس همین آب و خاک که به هر ندای کمکی شتابان فریاد رسند ، گروهی که تک تک عزیزانش سرشار از مهر و عشق به وطن به هم وطن وهم نوع هستند ، همان هایی که چون کوه استوار در کنار دردمندان ؛ قامت کشیده ، نگه می دارند و فریاد حمایت سر می دهند . عزیزانی که روزها و حتی شب ها در کنار انارهای سفالی ، هندوانه های شیشه ای ، پرنده های کوچک در شوق پرواز و در میان انبوه کارهای آغشته به رنگ بعد از ساعت ها کار بی وقفه ، لحظه ای بله فقط لحظه ای آرام می گیرند تا آماده شوند برای فردایی دیگر و باز هم کار و تلاش بخاطر فروختن وسایلی که شاید درآمد حاصل از آن دل کودک دردمندی را شاد کند و یا لبخندی بر لبان فرشته های کوچک مان بیاورد .مهرورزانی که خسته اند و ابراز خستگی نمی کنند ، گرسنه اند و با لقمه نانی سیر می شوند و سرمای زمستان را با گرمای وجودشان پشت سر می گذارند ،همان هایی که با خواندن یکصدای آهنگ «خدا هست و خدا هست و خدا هست » سراسر پارک بزرگ شهر را سرشار از عشق می کنند . فرزندانی که کار می کنند ، می خوانند و لبخند می زنند تا صدای همدلی شان به گوش تمام شهر برسد ،و من خود به چشمانم دیدم دختران و پسرانی که بی منت و بعد از ساعت ها تلاش و خستگی در پایان یک شب کاری هم دل و هم صدا و پر انرژی به صف ایستادند و با هم خواندند : وطنم ،،،،، ای شکوه پا بر جا ……. و اینگونه یکبار دیگر غرور ملی را به رخ هم کشیدند و با هم پیمان بستند برای خوبتر شدن و خوبتر ماندن . به خود می بالم از اینکه در کنار این عزیزان درس عشق ، ایمان ، ایستادگی و مهمتر از همه خستگی ناپذیری را تجربه می کنم . انسان هایی که غم دنیا غم آن هاست .مهرورزانم با تمام وجود در مقابل شما سر تعظیم فرود می آورم باشد که وطنم به داشتن فرزندانی چون شما افتخار کند .به حق که خیلی خوبید شما .
یلدا حقی: بودن در این بازارچه حالم را خوب می کرد
در نهایت به سراغ یلدا حقی رفتیم. یکی دیگر از بانوان سهیم در این کار خیر. او به خبرنگار ما می گوید: « اول از همه،بنده بعنوان یک عضو افتخاری در ساعت های خاص و اواخر کار به بچه ها اضافه شدم و درواقع عضو اصلی کار نبودم
ولی حضور در همان ساعات و لحظات بنابه دلایلی بود. یکی حضور در جمع دوستان جشنواره و تازه کردن خاطرات روزهای خوب و ماندگار جشنواره بازی. دلیل دیگر حضورم، به نوعی کمک به خانواده بچه های معصومی بود که دچار هیولایی بنام سرطان شدند.اینکه با شرکت و برگزاری چنین اتفاقی ،بدانند و ثابت شود که جامعه و ما هنوز زنده هستیم و احساس و نوعدوستی وجود دارد و اینکه هنوز باهم هستیم تا بتوانیم کارهای بزرگ انجام دهیم. اما اگر دروغ نگفته باشم و شعار نداده باشم اصلی ترین دلیلم برای پیوستن به این جمع این بود که درکنارشان لذت ببرم و از این همه انرژی و مهر حالم خوب شود.
دیدگاهتان را بنویسید