شمال ما: کتاب “شرح اسم” زندگینامه رهبر معظم انقلاب به قلم آقای هدایت الله بهبودی درباره زندگی آیتالله خامنهای است. از تبار و تولد تا سالهای کودکی و نوجوانی؛ و کارنامهای است مختصر از آغازین کنشهای سیاسی اجتماعی مقام معظم رهبری تا پیروزی انقلاب اسلامی.

این کتاب در نمایشگاه کتاب سال ۹۲ جزو کتابهای پرفروش بوده و بنا به اعلام منابع نشر بیشترین تقاضا را داشته است. در این کتاب در مورد خاطرات مقام معظم رهبری از حادثه دوم فروردین چهل و دو چنین می خوانیم:
“…آقای خامنهای … چهار و نیم- پنج بعد از ظهر آماده رفتن به مدرسه فیضیه بود. آیت الله گلپایگانی مجلسی به پاس شهادت امام صادق (ع) در آنجا برپا کرده بود. سید جعفر شبیری زنجانی از راه رسید. همراه شدند. برای این که زودتر برسند، از کوچه حرم آمدند. اواخر کوچه بود که دیدند تعدادی طلبه با ظاهری آشفته، در هم و به حال فرار، نزدیک میشوند یکی عمامه به دست، یکی بی نعلین، دیگری عبا زیر بغل؛ گفتند که برگردید خطرناک است. «ما نفهمیدیم که چرا خطرناک است… یکی دو تایشان {پرسیدن} کجا میروید؟ گفتم مدرسه فیضیه. {یکی از آنها} گفت نروید… خطرناک است… دارند طلبهها را میکشند… گفتم برویم آقاجعفر… بیخود میگویند. یکی از طلبهها کهآشنا بود… گفت نمیگذارم بروید، امکان ندارد بگذارم بروید، قتل نفس است، قتل خود است… ما را به زور گرفت. آن وقت بود که احساس کردیم خطر جدی» است………”
آن روز قرار نبود طلبهای از زیر دست مأموران اعزامی بیضرب و شتم بگذرد. سربازانی که روز اول فروردین در صحن حضرت معصومه (س) برای شاه هورا کشیده بودند، مأموریت داشتند حق معترضان را کف دستشان بگذارند. ساعتی قبل این نیروها مجلس آیت الله گلپایگانی را در مدرسه فیضیه به هم زده با مشت و لگد به جان طلبهها افتاده بودند، در اتاقها را شکسته، تعدادی از طلبهها را از طبقه دوم به پایین انداخته بودند. سید یونس رودباری را شهید کرده، دهها زخمی به جا گذاشته بودند. حتماً قرار بود تلافی تحقیر محمدرضا پهلوی از جانب روحانیان در سفری که چهارم بهمن به قم کرده بود و در آستانه حضرت معصومه (س) سخنرانی نموده بود، بشود.
چهل روز بعد
درسهای حوزه علمیه تا حدود ۴۰ روز بعد تعطیل شد. امام پس از پایان نخستین درسی که در مسجد اعظم پس از تعطیلی حوزه علمیه شروع کرد، برای فاتحه خوانی و یاد آن حادثه راهی مدرسه فیضیه شد. “به عقل هیچ کس نمی رسید که امام یک دفعه چنین حرکتی انجام بدهند. راه افتادیم. من بودم آن روز خدمت امام. طلبه ها زیاد بودند . آمدیم توی مدرسه. امام وارد شدند. دست چپ … غرفه اول یا دوم … نشستند… طلبه ها هم دور ایشان. غم شدیدی صورت امام را گرفته بود . شدیداً غمگین بودند. یک نفر گفت یکی…. روضه بخواند… سیدی بنا کرد روضه خواندن و همه گریه کردند.”

این اقدام نیز در بازسازی روحی حوزه علمیه قم بسیار مؤثر افتاد. از آن روز به بعد بود که پای طلبه ها به مدرسه فیضیه باز شد. پس از دوم فروردین کسی در مدرسه ساکن نبود . نمی توانستند. همه چیز به هم ریخته بود. احتمال این که بار دیگر حمله ای انجام شود طلبه ها را آزار می داد. با این حرکت تصمیم به تعمیر مدرسه گرفتند . حساب باز کردند تا مردم کمک مالی کنند. “کار دیگری که در قم شد و شاید سرنخش از طرف امام بود، لیکن خیلی رواج پیدا کرد، مسئله فاتحه گرفتن برای شهدای مدرسه فیضیه [بود] … حتی توی محلات دوردست قم فاتحه گذاشتند … ما هم راه می افتادیم می رفتیم … در فواتح سیدیونس رودباری شرکت می کردیم. پدرش پیرمردی بود که از قزوین آمد . او را هم… دست به دست می گردانید. “
دیدگاهتان را بنویسید