شمال ما: ستارگان گیلانی آسمان هفت تیر
.

.
شهید دکتر حسن عضدی در یک نگاه
حسن عضدی
نام پدر : محمدعلی
تاریخ تولد :
۲ شهریور ۱۳۲۵
محل تولد : رشت
سن هنگام شهادت: ۳۵
تحصیلات : دکترا
تخصص : اقتصاد سیاسی
زندگی نامه
دکتر حسن عضدی فرزند محمدعلی دوم شهریور سال ۱۳۲۵ ه.ش در یک خانواده متدین از طبقه متوسط در شهر رشت دیده به جهان گشود. او در اوایل جوانی ابتدا مادر و سپس پدرش را از دست داد و در نتیجه کفالت برادران و خواهران کوچکترش را نیز بر عهده گرفت.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش به پایان رساند و در طول تحصیل از شاگردان ممتاز به شمار میرفت.
از کودکی به اسلام عشق میورزید و در مساجد به گفتن اذان میپرداخت. از همان دوران جوانی شیفته معارف اسلامی بود و با وجود مشکلات فراوان کتابهای مرحوم دکتر شریعتی و هم چنین استاد شهید آیتالله مطهری را به دست میآورد و مطالعه میکرد.
شهید عضدی پس از اخذ مدرک تحصیلی دیپلم، داوطلبانه برای آشنایی بیشتر با زندگی اقشار مستضعف و محروم جامعه، تحت عنوان سپاهی دانش، به مناطق محروم و دور افتاده کشور رفت. سپس برای ادامه تحصیل عازم تهران شد و در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی به تحصیلات خود ادامه داد و موفق به اخذ دانشنامه لیسانس در دو رشته روزنامهنگاری و روابط عمومی و تبلیغات شد. پس از آن با علاقهای که به مسایل سیاسی داشت وارد دانشکده علوم سیاسی شد و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد این رشته دنبال کرد. سپس راهی آمریکا شد و در رشته مدیریت بازرگانی با تخصص مدیریت بینالملل از دانشگاه دالاس موفق به اخذ درجه کارشناسی ارشد گردید و به علت کسب درجه ممتازی به عضویت افتخاری انجمن مدیران درآمد و بعد از آن تحصیلات عالیه خود را تا مرحله دکترای اقتصاد سیاسی در دانشگاه تگزاس ادامه داد. او هیچگاه از زیر بار مسئولیتها شانه خالی نمیکرد و با توانمندی که داشت همه امور را به بهترین شکل ممکن انجام میداد.
سوابق مبارزاتی: مبارزه علیه رژیم پهلوی تحت رهبری بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی، شرکت در راهپیماییها و تظاهرات ضد شاهنشاهی، تنویر افکار عمومی به ویژه جوانان
کارهای تشکیلاتی: همکاری با انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا، عضویت در حزب جمهوری اسلامی، پایهگذاری حزب جمهوری اسلامی شاخه گیلان، عضو مؤسس جامعه دانشگاهیان تهران، عضو فعال شورای وحدت حوزه و دانشگاه
مسئولیتها: استاد دانشگاه، نماینده مردم استان گیلان در مجلس خبرگان قانون اساسی، عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان قانون اساسی، عضو ستاد انقلاب اسلامی استان گیلان، سرپرست مدرسه عالی ترجمه، سرپرست مجتمع دانشگاهی ادبیات و علوم انسانی، فعالیت مستمر در کمیتههای مختلف ستاد انقلاب فرهنگی، عضو کمیته پنج نفره ادغام دانشگاهها و مؤسسات عالی، معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی و رئیس سازمان امور دانشجویان و سازمان سنجش کشور
آثار علمی: «پرچمدار عدالت جهانی» و دهها مقاله و سخنرانی شهید عضدی و مبارزه علیه طاغوت
شهید عضدی و مبارزه
او از زمان تحصیل در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی با الهام از اندیشههای امام راحل به مبارزه با مظاهر ظلم و ستم رژیم پهلوی پرداخت و به طرق مختلف حمایت خود را از آرمانهای والای انقلاب اسلامی نشان داد.
طی مدتی که در آمریکا به سر میبرد با انجمنهای اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا همکاری میکرد.با شدت یافتن مبارزات مردم انقلابی به رهبری امام خمینی، او نیز به وطن بازگشت.
شهید عضدی در تظاهرات و تهیه اعلامیههای ضد رژیم پهلوی شرکت میکرد و با سخنرانی و پخش اعلامیه، راه را به جوانان نشان میداد.
او هفتم دیماه سال ۱۳۵۷ قبل از شرکت در راهپیمایی ضد رژیم در وصیتنامهای به فرزندان خردسالش چنین نوشته است :« … فرزندان من … هم اکنون عازم یک اعتراض و راهپیمایی بزرگ هستم. میخواهم همچون باریکه آبی و قطرهای به دریا به پیوندم تا حرکت و هستی را لمس کنم . عجله وشتاب برای پیوستن به دریا مجال نمیدهد تا با فرصت برایتان نامه بنویسم و آن چه را که دلم میخواهد برایتان بازگو کنم. اکنون تاریخ میهن ما لحظات بسیار حساسی را میگذراند. انقلاب امت ما یعنی امت پیغمبر(ص) و علی (ع) به قله نزدیک میشود و پرتگاهها نیز مخوف و وحشتناک و دشمنان یعنی صاحبان زر و زور و تزویر فراوان و در کمین [هستند].
گفتن درباره انقلاب ما ، نامه را به درازا میکشاند … و آن را به تاریخ واگذار میکنم که خود خواهید خواند و خواهید شنید. …»
او سرانجام به همراه خیل مشتاقان آفتاب، دمیده شدن فجر انقلاب را به نظاره نشست و با غریو اللهاکبر، خمینی رهبر ؛ خود را برای ساختن ایرانی آباد و اسلامی آماده نمود.
وصیت نامه شهید عضدی
اکنون تاریخ میهن ما لحظات بسیار حساسی را می گذراند. انقلاب امت ما یعنی امت پیغمبر و علی به قله نزدیک می شود و پرتگاهها نیز مخوف و وحشتناک و دشمنان یعنی صاحبان زر و زور و تزویر فراوان و در کمین. فرزندان عزیزم دلم نمی خواهد در این شرایط بمیرم زیرا که احساس می کنم کارهای بسیاری دارم که باید انجام دهم و مسئولیت های بیشمار که خود را موظف به انجام آنها می دانم. این بدان معنی نیست که از مرگ می ترسم. من خدای را شاهد میگیرم که از او خواسته ام تا در راهش یعنی در راه خلق مستضعف شهید و شاهد باشم. جذبه و شور انقلاب گاهی مرا چنان از خود بی خود می کند که نمی توانم به موج نپیوندم. ناگریز همه احتیاط و محافظه کاری که دارم این وصیت شتاب آلود را برایتان می نویسم. شما را به تقوی و پرهیزکاری سفارش می کنم. در کسب دانش کوشا باشید. انقلاب ما از جهاتی هنوز در آغاز راه است و دنباله اش به شما خواهد رسید. بقدر توانایی خود در آن سهم داشته باشید. از غرب بیاموزید اما یک شرقی باقی بمانید. من از انسانهای خودخواه سخت متنفرم و از خودخواه هانی که دور و بر من هستند رنج فراوان برده ام. دیگر خواه باشید. در کسب مال نیز کوشا باشید اما مال را به مصرف خود و دیگران برسانید بیش از آنکه مال شما را به مصرف برساند. هیچوقت عدالت را از یاد نبرید و بخاطر آن بجنگید. خواهید گفت که عدالت یک مفهوم نسبی است و نمی توان چهارچوبی برای آن پیدا کرد. من شما را به قرآن مجید و رفتار پیامبر بزرگ و علی و سایر امامان رهنمود می شوم. تا مفهوم عدالت را درک کنید.نور چشمام شما را به صوفیگری و درویشی و روحانیت شرقی سفارش نمی کنم از مادیگری غرب نیز پرهیز کنید. یک مسلمان باشید. یک انسان وسط، معتدل و متوازن.
شهید عضدی و فلسفه انتظار
شهید حسن عضدی فلسفه انتظار را به خوبی میشناخت و همواره در انتظار فرج منجی عالم بشریت بود . او در مقالهای در تاریخ ۳/۱۰/۱۳۴۴ ه.ش که با عنوان « پرچمدار عدالت جهانی» تهیه کرده،آورده است: «همه پیامآوران الهی که از جانب خدا برای هدایت بشر آمدهاند مردم را وعده نمودهاند که روزی مصلحی مقتدر به خواست و ارادهی خدای قادر ظهور میکند و جهان و جهانیان را از کجروی بازداشته و به راه راست هدایت مینماید. او با اشاره به احادیث و روایات، اثبات میکند که منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) و از خاندان حضرت محمد(ص) آخرین برگزیده خداوند است.
.

.
شهید محمد صادق اسلامی در یک نگاه
محمد صادق اسلامی
نام پدر : محمدباقر
تاریخ تولد:
۲ فروردین ، ۱۳۱۱
محل تولد : تهران
سن هنگام شهادت: ۴۹
تحصیلات:
مقدمات حوزه،
دانشجوی رشته
انسانشناسی
تخصص: زبان و ادبیات عرب و انگلیسی، احکام و معارف اسلامی
زندگی نامه
محمدصادق اسلامی دوم فروردین سال ۱۳۱۱ ه.ش در خانوادهای مذهبی در یکی از محلات قدیمی شهر تهران متولد شد. پدرش شیخ محمدباقر فرزند شیخ نصرالله از روحانیان با تقوا و پرهیزگاری بود که تحصیلات حوزوی خود را از حوزه علمیه گیلان آغاز کرد و در قزوین ادامه داد. سپس مدتی به تهران مهاجرت کرد و در حوزه علمیه مروی اقامت گزید. دوباره به قم بازگشت و از آنجا به تهران مراجعت نمود. در همین ایام بود که با سیده خدیجه مطیعها معروف به خانم سادات ازدواج کرد و به زادگاه خود منطقه شلمان (بین رودسر و لنگرود) بازگشت.
محمدصادق در دامان چنین پدر و مادری رشد و نمو یافت و با چشمههای زلال اخلاق و سیره اهلبیت عصمت و طهارت (س) آشنا شد. تحصیلات ابتدایی را در تهران و لنگرود سپری کرد. پس از بازگشت به تهران، تحصیلات دوره متوسطه را به صورت شبانه و متفرقه از سرگرفت. محمدصادق اسلامی در این مدت هم چنین به همراه دوستان خود شهید سیداسدالله لاجوردی و آقایان خاموشی و مقصودی، در کلاس درس مرحوم حجتالاسلام والمسلمین شاهچراغی (ره) حاضر شد و احکام و علوم حوزوی را فراگرفت. وی در جوانی با شهید صادق امانی آشنا و در جامعه تعلیمات اسلامی در گذرقلی واقع در خیابان خیام به فعالیت دینی پرداخت.
او در سال ۱۳۴۶ ه.ش در یک مغازه آهن فروشی مشغول به کار شد و سپس مدیر فروش شرکت تولید لولههای چدنی پارس متال گردید و بعد از آن به عنوان مدیر عامل شرکت ظروف لعاب قائم و سپس به عنوان مدیر یک شرکت مرغداری به کار مشغول شد.
شهید اسلامی به زبانهای عربی و انگلیسی تسلط و آشنایی داشت و در سال ۱۳۴۷ ه.ش دوره مدیریت فروش را در سازمان مدیریت صنعتی گذراند.
اشتغال به کار و مبارزه ، مجال تحصیلات دانشگاهی را به شهید محمدصادق اسلامی نداد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با شرکت در آزمون سراسری دانشگاه در رشته انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران پذیرفته شد.
سوابق مبارزاتی: ارتباط با فدائیان اسلام ، همکاری در تأسیس گروه شیعیان، همکاری با گروههای مبارز، برپایی اعتراضات مردمی، حرکت در مسیر نهضت عاشورایی امام خمینی (ره)، عضو مؤسس هیئتهای مؤتلفه اسلامی، دستگیری وتحمل شکنجه و زندانهای مخوف رژیم پهلوی
کارهای تشکیلاتی: عضو شورای مرکزی هیئتهای مؤتلفه اسلامی، راهاندازی گروه مخفی حمایت از زندانیان سیاسی در دوران طاغوت، تقویت فعالیتهای مذهبی و سیاسی مساجد و هیئتهای مذهبی، همکاری در شرکت سهامی فیلم در خدمت دین، تأسیس بنیاد رفاه و تعاون اسلامی، عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
مسئولیتها: عضو کمیته استقبال از حضرت امام(ره) ، همکاری با کمیته انقلاب اسلامی، مسئول نظارت بر اندوخته اسکناس، سرپرست وزارت بازرگانی، معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت بازرگانی در کابینه شهید رجائی
شهید اسلامی و مبارزه
فعالیتهای سیاسی شهید محمدصادق اسلامی به آشنایی او با شهید نواب صفوی و شرکت در جلسات و برنامههای عمومی فدائیان اسلام باز میگردد. این آشنایی موجب پرورش روحیه مبارزه و ظلم ستیزی در وجود شهید اسلامی شد. او هم چنین در کلاسهای درس جامعه تعلیمات اسلامی حضور جدی داشت و همین امر موجب آشنایی او با شهیدان امانی، لاجوردی، رجائی و برخی چهرههای دیگر گردید و در سال ۱۳۳۰ به همراه شهید حاج صادق امانی، گروه شیعیان را تشکیل داد.
این افراد برای ایجاد فرهنگ عمومی اسلام در کشور و امر به معروف و نهی از منکر(سیاسی و غیرسیاسی) در پوشش فراگیری زبان عربی و علوم اسلامی و بحث و گفتگوی آزاد دینی گردهم جمع شده بودند و با توجه به فضای فرهنگی آن روز جامعه تصمیم به ایجاد تشکلی منسجم گرفتند. بر این اساس از مرحوم آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری (ره) کسب تکلیف نمودند و ایشان در پاسخ گفت: « چون امر به معروف واجب است ،مقدمات آن نیز که ایجاد تشکیلات است واجب است».
او در مدت همکاری با گروه شیعیان، یک بار از سوی جلادان رژیم دستگیر و شکنجه شد. شهید اسلامی پس از آن، به فعالیتهای فرهنگی و سیاسی خود، شدت بیشتری بخشید و موفق شد با همکاری برخی دوستانش جوانان بیشتری را جذب این فعالیتها نماید. از آنجا که با مشکل مکان روبرو شده بودند به اتفاق شهید حاج صادق امانی تصمیم به احیای مسجد شیخ علی در بازار آهنگرهای تهران گرفته و آنجا را از حالت متروکه خارج کردند. از این به بعد فعالیتهای شهید اسلامی و دوستانش، با نام هیئت مسجد شیخ علی شناخته میشد. وی همچنین در دوران اشتغال در شرکت آب، با برخی چهرههای ملی آن روزگار نیز آشنا شد و همین امر موجب ارتباط او با گروه تازه تأسیس نهضت آزادی شد. این همکاری بعدها پس از تشکیل هیئتهای مؤتلفه اسلامی نیز ادامه داشت و شهید اسلامی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی رابط بین نهضت آزادی و هیئتهای مؤتلفه اسلامی بود.
اوایل سال ۱۳۴۲ شهید اسلامی و دیگر مبارزان اسلامی مرکب از هیئتهای مؤید، بازار، دروازه و اصفهانیها، در پاسخ به ندای استنصار حضرت امام خمینی(ره) هیئتهای مؤتلفه اسلامی را بنا نهادند.
شهید اسلامی نخستین کسی بود که قبل از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی؛ در تابستان سال ۱۳۵۶ ه .ش ، در صحن حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در شهر ری ، طی یک سخنرانی آتشین از رهبر انقلاب اسلامی ایران به عنوان « امام خمینی» یاد کرد. وی طی سال ۵۵ و ۵۶ به همراه شهید حجتالاسلام والمسلمین سیدعلی اندرزگو،یک گروه ضربت علیه شاه را تشکیل داد که به دلیل شهادت سیدعلی اندرزگو در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۷ه.ش، این برنامه انقلابی آنان ناتمام و شهید اسلامی سحر روز ۳۱/۶/۵۷ ه.ش به همراه فرزندان و برخی بستگانش دستگیر شد.
شهید اسلامی و نماز شب
زهرا بادامچیان همسر فداکار شهید درباره ایشان میگوید: « ایشان اصلاً تشریفاتی نبود، یک ذرّه به فکر پست و مقام نبود، هرگز نماز شب را ترک نکرد و آن چنان نماز میخواند که گویی در این دنیا نیست و من همیشه به این حالت او رشک میبردم . مردی بود که [همه] فامیل و دوستان، دوستش داشتند و مورد احترام همه بود. او یک پدر نمونه بود . با این که مشغله زیادی داشت اما در رابطه با خانواده بسیار علاقهمند بود و برای ما وقت میگذاشت».
شهید اسلامی و بیت المال
فرزند شهید اسلامی درباره ایشان میگوید: … تا قبل از سرپرستی وزارت بازرگانی ، از دوچرخه برای رفتن به جلسات و کار استفاده می کرد و از پرخوری و اسراف پرهیز مینمود…. پس از انقلاب به دستور شهید رجائی[ به همراه برخی دیگر] برای موضوعی به خارج از کشور میروند ، در آنجا هوا خیلی سرد بوده و [ پدرم] فقط با یک کت و شلوار رفته بود. دوستانش به وی اصرار میکنند که پالتویی را در آنجا خریداری کند اما شهید اسلامی در پاسخ میگوید: «آیا من به عنوان مسئول بازرگانی از پول بیتالمال برای خودم امکانات تهیه کنم؟».
.

.
شهید سیف الله عبدالکریمی در یک نگاه
سیف الله عبدالکریمی
نام پدر : محمدعلی
تاریخ تولد :
۱ فروردین ، ۱۳۲۱
محل تولد : لنگرود
سن هنگام شهادت: ۳۹
تحصیلات :
کارشناس ارشد،
علوم حوزوی
تخصص :
فلسفه و حکمت اسلامی، سطح
زندگی نامه
شهید سیف الله عبدالکریمی کومله در سال ۱۳۲۱ هجری شمسی در یک خانواده روستایی در کومله از توابع شهرستان لنگرود متولد شد. در سن هفت سالگی تحصیلات خود را آغاز کرد و دوران ابتدایی را در زادگاهش به پایان رسانید. پس از آن به سبب علاقه و اشتیاقی که به کسب علوم دینی و فقهی داشت، رهسپار قم شد.
علوم مقدماتی و ادبیات را نزد استادان حوزه فرا گرفت. پس از آن برای آموختن اصول فقه در کلاس درس استاد آیت الله محمدی گیلانی (حفظه الله) حاضر شد. وی علوم عقلی و فلسفه را در محضرآیت الله انصاری شیرازی آموخت. سیف الله عبدالکریمی همزمان با فراگیری علوم حوزوی، تحصیلات متوسطه خود را در نوبت شبانه ادامه داد و در سال ۱۳۴۲ (هـ .ش) در دانشکده الهیات تهران پذیرفته شد و در همان ایام نیز ازدواج کرد. وی ضمن تحصیل از محضر علامه شهید آیت الله دکتر مطهری و شهید آیت الله دکتر مفتح نیز بهره گرفت. وی به زبان عربی مسلط بود و به زبان انگلیسی نیز آشنایی زیادی داشت. عبدالکریمی برای تامین هزینه های تحصیلی و زندگی، چندین ساعت در هفته در یکی از مدارس خصوصی تدریس می کرد.
او با هوش سرشاری که داشت توانست مقطع کارشناسی را با نمرات بسیار عالی طی کند و در پایان به عنوان شاگرد ممتاز دانشکده معرفی و قرار شد که برای ادامه تحصیل به او بورس تحصیلی پرداخت کنند.
از آنجا که عبدالکریمی، دانشجویی متدین و آزاده بود، حاضر نشد که هر آن چیزی را که رژیم پهلوی می خواهد انجام دهد، لذا به خدمت سربازی فراخوانده شد و او را به بدترین نقطه از نظر نظامی ـ درآن زمان ـ یعنی منطقه نوسود که محل درگیری ایران و عراق در آن دوره بود منتقل کردند. او بعد از مدتی به تهران منتقل و موفق شد در آزمون کارشناسی ارشد دانشکده الهیات تهران در رشته فلسفه و حکمت اسلامی پذیرفته شود. در سال ۱۳۵۰ هـ.ش با مدرک کارشناسی ارشد به استخدام وزات آموزش و پرورش درآمد و در شهرستان لاهیجان مشغول خدمت به فرزندان ایران شد.
سوابق مبارزاتی: حرکت در مسیر مرجعیت، تشکیل جلسات و انجمن های اسلامی با هدف مبارزه با رژیم، پیروی از نهضت امام خمینی، اخراج و ممنوعیت تدریس در دانشگاه، تهدید به شکنجه و زندان … از سوی ساواک، برپایی اعتصابات و راهپیمایی و ساماندهی اعتراضات دانشآموزی و اصناف
کارهای تشکیلاتی: عضویت در حزب جمهوری اسلامی، همکاری با نهادهای انقلابی برای تثبیت پایه های انقلاب
مسئولیت ها: تدریس در دبیرستان ها و مدارس عالی کشور، مدرس دانشسرای عالی تربیت معلم، عضو هیأت علمی دانشگاه مشهد، سرپرست کمیته انقلاب اسلامی لنگرود، نماینده مردم لنگرود در مجلس شورای اسلامی
آثار علمی: تحقیق و بررسی درباره اشکال چهارگانه قیاس منطق نظری، ترجمه بخشی از کتاب کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد.
شهید عبدالکریمی و مبارزه
روحیه حق طلبی شهید سیف الله عبدالکریمی از او مردی مبارز و اهل پیکار با ظالمان ساخته بود. او دنبال چراغی می گشت که راه را بر او نمایان سازد. در پی حضور در حوزه علمیه و انس با شهیدانی چون مطهری و مفتح با اندیشه های امام خمینی (ره) آشنا شد. بواسطه همین تعالیم بود که سازش با ستمکار را ننگ می دانست و قدم در راهی که نهایت آن طاغوت باشد نمی گذاشت. عبدالکریمی مبارزه منسجم خود را با برپایی جلسات سخنرانی و حضور در فعالیت های مذهبی و برنامه های سیاسی اسلامی قوت بخشید. و بیشتر اوقات شهید در تشکل ها و انجمن های سیاسی مسلمان که بطور مخفی و بعضاً در قالب هیئت مذهبی بود طی می شد. در سالهای ۵۰ تا ۵۴ با کوشش فراوان تا حدودی به آرزوهای خود که همانا بیدار نمودن افکار عمومی در برابر ستم و ظلم رژیم شاهنشاهی بود دست یافت و مردم شهرهای لاهیجان و لنگرود را بیش از گذشته با اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) و اهداف نهضت ایشان آشنا کرد. ساواک رفته رفته پی به بعضی فعالیت های شهید برده بود و با احضار او به ساختمان های مخوف و بی نام و نشان خود، ضمن تهدید و شکنجه از او می خواست تا از فعالیت های سیاسی اسلامی دست بردارد.
یکسال پس از انتقال به دانشگاه مشهد و تدریس علوم دانشگاهی، عمال رژیم به علت حضور گسترده او در جلسات و انجمن های سیاسی تحت اشراف روحانیت مبارز، او را از دانشگاه مشهد اخراج کردند و وی پس از اخراج به لاهیجان بازگشت.
او این بار رسالت خود را در مدارس شهر لاهیجان دنبال کرد. با افزایش مبارزات مردمی و گسترده شدن دامنه اعتصابات ضد رژیم، شهید سیف الله عبدالکریمی، فعالانه و علنی اعلامیه ها و پیام های امام و مقتدای خود را در سطح شهر بویژه مدارس و موسسات آموزش عالی توزیع می کرد. او نقش مؤثری در برپایی تظاهرات، جلسات سخنرانی سیاسی و اعتصابات و تعطیلی بازار و ادارات و مدارس داشت و در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ به آرزوی خود که همانا تحقق حکومت علوی در مقیاس سیره نبوی تحت رهبری فرزند پاک از تبار آفتاب بود نائل آمد و آماده شد تا با عظمی سترگ از آرمانها و ارزش های متعالی نهضت عاشورایی حضرت امام خمینی(ره) پاسداری کند.
شهید عبدالکریمی و ولایت فقیه
او در بخشی از نطق پیش از دستور یکصد و چهارمین جلسه علنی مجلس در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۵۹ درباره جایگاه ولایت فقیه و رهبری حضرت امام خمینی(ره) و اطاعت از ایشان چنین می گوید:
«… پاره ای دانسته یا نادانسته تصور می کنند که سخنان و خط امام از متشابهات است اما برای اکثریت قاطع امت، خط امام و اندیشه روشن ایشان و سخنان بیدارگرش از محکمات است. ما امام را ادامه دهنده راه انبیاء می شناسیم، همانگونه که انبیاء در تاریخ به زبان قوم خود سخن می گفتند سخنی که همه توده ها، همه مردم به روشنی آن را فهمیدند و به کار بستند. امام نیز اینگونه با مردم سخن می گویند. پیامبر اسلام(ص) نیز سخنی همه فهم برای مردم بیان می فرمودند: «و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه لیبین لهم»، هیچ پیامبری از ناحیه حق برگزیده نشد مگرآنکه آن پیامبر آشنا به زبان قوم سخن گفت. سخنی که همه آن را فهم کردند… ما معتقدیم «منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل» … این بینش اسلامی ما است، … آری [ما معتقدیم] امام در میان ما چون نبی است از انبیاء بنی اسرائیل [بنابراین] با امام ستیزه نکنید و به خود اجازه ندهید که در برابر رهنمودهایش اعلامیه منتشر بکنید…»
شهید عبدالکریمی و رسالت نویسندگی
شهید عبدالکریمی به خوبی کارایی جنگ روانی و به اصطلاح امروز جنگ نرم را می دانست. او معتقد بود قلم امانتی است که به دست افراد سپرده شده است و بنابراین ازآن باید به درستی استفاده کنند و برای رسیدن به امیال شخصی و باندی، شأن آن را زیر سئوال نبرند.
او خطاب به اصحاب قلم چنین می گوید: …« هان ! ای نویسندگان، هان! ای اندیشمندان، هان! ای سردبیران محترم روزنامه ها، شما اگر بذر اختلاف را در بستر صفحات روزنامه هایتان نپاشید من معتقدم که شاید اختلافات پایان پذیرد. ن والقلم و ما یسطرون. این قلم امانتی است که به دست شما سپرده شده است.»
شهید عبدالکریمی و عملگرایی
شهید از سخن گفتن صرف بدون پشتوانه اجرایی پرهیز می کرد. علیرغم روحیه مبارزاتی و شیوایی قلم و بیانی که داشت کمتر سخن می گفت. او به امور مهم توجه داشت و از پرداختن به مطالب حاشیه ای که وقت او را بگیرد چشم پوشی می کرد.
از آرزوهای دراز که دست نیافتنی هستند دوری می جست. او در انجام کارها علاقه فراوان داشت و در این راه سعی می کرد ابتدا با اندیشیدن و پیدا کردن راهکار مناسب، ساز و کار اجرایی نمودن آن را نیز پیدا کند. چرا که بفرموده امیرالمومنین علی علیه السلام : «ثمره الرغبه التعب»، یعنی«نتیجه علاقه و رغبت زیاد [بدون برنامه] خستگی و تعب است.
.

.
شهید جواد سرافراز در یک نگاه
جواد سرافراز
نام پدر : ابوالفضل
تاریخ تولد :
۱۵ مهر ، ۱۳۳۲
محل تولد : تهران
سن هنگام شهادت: ۲۸
تحصیلات : کارشناسی
تخصص : جامعهشناس
زندگی نامه
جواد سرافراز ۱۵ مهر سال ۱۳۳۲ ه .ش در تهران دیده به جهان گشود. پدرش حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ ابوالفضل سرافراز ، از مروجین مکتب اهل بیت (ع) و از وعاظ شهیر تهران بود.
جواد نخستین فرزندذکور و دومین فرزند این خانواده روحانی بود. وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان حضرت ولیعصر قم گذراند.
پس از تبعید حضرت امام خمینی(ره) به ترکیه، جواد به همراه خانوادهاش به تهران بازگشتند. جواد سرافراز در همین سال ها در دبیرستانهای شهریار و نیاکان قلهک موفق به اخذ دیپلم متوسطه در رشته ریاضی شد و پس از اعزام به خدمت سربازی برای ادامه تحصیل عازم انگلستان شد.
شهید جواد سرافراز از همان نوجوانی روحیه و ایمانی قوی و انقلابی داشت. بسیار پرتلاش و صاحب روح بزرگ و سعه صدر بود. پس از ورود به انگلستان در نامهای خطاب به پدرش مینویسد: « پدر ، پس این اروپای مهد تمدن کجاست؟ من در این جا جز زندگی حیوانی و فساد و ارضاء تمایلات شیطانی و عاری از عاطفه و فضیلت ،چیزی نمیبینم».
در شهر «لیدز» پس از اخذ درجه « لول» بنا به دعوت و درخواست جمعی از دانشجویان ایرانی مقیم هند به آن کشور عزیمت کرد.
او در همه فعالیتهای روزانهاش ، روحی سرشار از عرفان داشت و ساعتها در خلوت به راز ونیاز میپرداخت. غذا کم میخورد و کم میخوابید و روح بیقرارش متوجه الله بود. همواره میگفت: « در بررسی زندگانی حضرت امیرالمؤمنین، دو چیز برایم جذبه عجیب داشت؛ اول: رویارو شدن علی با سه جبهه قاسطین، ناکثین و مارقین و دوم: تنهاییهای علی (ع) ».
شهید سرافراز دارای روحیه ایثارگری بود و هرگز سهم خواهی نمیکرد و همه چیز را برای دیگران میخواست. در نشست و برخاست و در برخوردها میکوشید تا اخلاقش منطبق بر سنت پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) باشد.
او مدتی که در هند مشغول تحصیل بود روزهای یکشنبه هر هفته در یتیم خانه بنگلور حاضر میشد و به ایتام اسکان داده شده درآن قرآن میآموخت.
شهید سرافراز به همراه دانشجویان ایرانی عضو انجمن اسلامی مقیم هند و بنگلور، هفتهای دو روز، روزه مستحبی میگرفتند و آن چه را که در این دو روز از مخارج زندگی برای تأمین غذا و … پسانداز مینمودند به یتیم خانه اختصاص میدادند.
سوابق مبارزاتی: تشکیل جلسات مذهبی و مبارزاتی مخفی در خارج از کشور برای همراه کردن نسل دانشجو با انقلاب، شرکت در راهپیماییهای ضد رژیم، مبارزه مسلحانه علیه بیدادگران محمدرضا پهلوی، سفر به پاریس و دیدار با امام و مقتدای خویش
کارهای تشکیلاتی: پایهگذار انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم هند و بنگلور، عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، پایهگذار انجمن اسلامی فارغالتحصیلان ایرانی مقیم شبه قاره هند
مسئولیتها: رئیس دفتر و مدیر آموزش و سرپرست منطقه یازده حزب جمهوری اسلامی، مدیر روابط عمومی شرکت ایز ایران
شهید سرافراز و مبارزه
شهید سرافراز پس از مدتی اقامت در انگلستان ، به هند سفر کرد و مشغول ادامه تحصیل در رشته جامعهشناسی شد. اوضاع حاکم بر محیط دانشجویان ایرانی مقیم هند آنان را به سه گروه تقسیم کرده بود:
۱- عناصری که با نمایندگان رژیم فاسد پهلوی در ارتباط بودند.
۲- عناصر بیتفاوت که جز به منافع شخصی خویش به چیز دیگری نمیاندیشیدند.
۳- عوامل کنفدراسیون و گروههای چپ که با هرگونه حرکت اسلامی به طور شدید مخالفت میکردند.
شهید جواد سرافراز به چنین محیطی قدم گذاشت و با هدف اسلامی و انقلابی پایههای مبارزه را بنا نهاد و بلافاصله پس از ورود به هند جلسات مذهبی را به طور مخفیانه تشکیل داد. پس از گذشت سه ماه با همکاری جمعی از دانشجویان مسلمان پیرو اسلام راستین؛ همزمان با فرخنده سالروز میلاد یازدهمین سپهر آسمان امامت و ولایت، ضمن دعوت علنی از دانشجویان ایرانی سراسر هند، انجمن اسلامی دانشجویان مقیم هند و بنگلور را بنا نهاد.
جواد از آن روز به بعد همهی وقت خود را صرف تشکل و آموزش در انجمن مینمود. مشکلات و موانعی که عمال شاه و گروههای منحرف بر سر راه اعضای انجمن به ویژه شهید سرافراز ایجاد میکردند ، هرگز آنها را از راه انتخاب شده باز نداشت و در صورت بروز هر مشکلی جواد سرافراز با روحیهای برخاسته از ایمان و ارادهای خلل ناپذیر ، همگان را دور هم جمع مینمود. او همواره سخنان خود را با آیه شریفه « قل یا ایهاالکافرون لا اعبدُ ما تعبدون» آغاز میکرد و با چنین همت والایی، توانست حرکتی اسلامی بر مبنای تشیع علوی در هند به وجود آورد که با هر تفکر غیرالهی به مقابله برمیخاست.
جواد سرافراز در طول اقامت بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران در پاریس، به عنوان نماینده انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی بنگلور به اتفاق یکی از دانشجویان دیگر به محضر ایشان شرفیاب شدند. و شرح حرکت اسلامی در هند و آمادگی دانشجویان مسلمان برای حرکت در خط مرجعیت تا سقوط رژیم شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی را به محضر ایشان اعلام کردند و بسیار مورد الطاف حضرت امام راحل قرار گرفتند.
جواد سرافراز اوایل بهمن سال ۱۳۵۷ ه .ش با وجود مخالفت اعضای انجمن، نتوانست بپذیرد که در هند بماند و دوشادوش ملت مبارز علیه ظلم و بیداد در کشور مجاهدت نکند. به این ترتیب به میهن بازگشت و تفنگ بر دوش در کنار ملت با مأموران و جلادان رژیم خودکامه پهلوی به مبارزه پرداخت و با حضور در صحنه تظاهرات گسترده مردمی، دین خود را ادا نمود.
در روز یورش مزدوران گارد شاهنشاهی به پادگان نیروی هوایی، وی اسلحه به دست گرفت و توانست با مهارت خاصی، درجهداری که پشت مسلسل تانک، مردم را قتل عام میکرد ، مورد هدف قرار داده و از پای درآورد.
در همان روز یک گلوله به وی اصابت کرد اما با معالجه سریع و سطحی بودن جراحات، خیلی زود بهبود یافت.
شهید سرافراز و شهید بهشتی
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی همچون مریدی در کنار شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی، برای تعالی نظام ارزشمند جمهوری اسلامی ایران، در برابر چهرههای وابسته و خائن نظیر سازمان مجاهدین خلق( منافقین)، لیبرالیسم، بنیصدر وگروههای ملحد و کافر ایستادگی کرد. او دارای اندیشه و همت والایی بود به طوری که شهید بهشتی مکرر گفته بود: « سرافراز ، بازوی من است». وی با توانمندی که از خود نشان داد به عضویت در شورای مرکزی حزب انتخاب شد و همزمان مدیر آموزش و سرپرست منطقه یازده حزب جمهوری اسلامی هم بود. وی در کنار فعالیت در حزب، مسئولیت روابط عمومی شرکت ایز ایران وابسته به وزارت دفاع را نیز بر عهده داشت. جواد سرافراز سرانجام در فاجعه بمبگذاری دفتر حزب مرکزی جمهوری اسلامی به دست منافقین کوردل به شهادت رسید.
شهید سرافراز و عزم و روحیه تشکیلاتی
شهید جواد سرافراز استعداد عجیبی در تشکیلات و انسجام نیروها داشت و در برنامههایی که به ابتکار او و دیگر یارانش طراحی میشد، انسجام و توان و مدیریت تشکیلاتی به وضوح قابل ملاحظه بود. با مساعدت شهید سرافراز و همفکرانش، انجمن اسلامی دانشجویان به سرعت در دیگر شهرهای هند تشکیل شد. او معتقد بود در مبارزه باید با برنامه و به طور منسجم پیش رفت و همین امر از او چهرهای شاخص و مبارز ساخته بود.
او هم چنین پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اندکی پیش از شهادتش، مبادرت به تأسیس انجمن اسلامی دانش آموختگان ایرانی مقیم شبه قاره هند نمود. که هنوز هم این مرکز برای رشد و تعالی دانشجویان ایرانی و هم چنین پایگاه مناسبی برای انتقال مفاهیم والای اسلامی و ارزشهای اخلاقی به دیگر دانشجویان جهان است.
دیدگاهتان را بنویسید