مطالعه‌ای ژئو – فضایی در پیوند نهضت جنگل با هویت اقلیمی و فضایی گیلان



عماد ثروتی

شمال ما؛

مقدمه:

جغرافیا به‌عنوان زیرساخت تاریخ و معماری: تحلیل نهضت جنگل بدون فهم «فضا» و «اقلیم» گیلان، تحلیلی ناقص است. در گیلان، جغرافیا صرفا زمینه‌ی زندگی نیست؛ یک سازنده‌ی رفتار، سازمان اجتماعی و قالب معماری است.

ترکیب کوه، دره، جنگل انبوه، رطوبت دائمی، مهِ سنگین، بارندگی بالا و پراکندگی روستاها، در طول سده‌ها «منطقی از زیست» ایجاد کرده که معماری بومی گیلان، مستقیم از آن مشتق شده است.

در پژوهش‌های متعدد انجام شده از محمدحسن لنگرودی و منوچهر ستوده و  مطالعات گسترده‌ی دههٔ اخیر در دانشکده های معماری و تحقیقات انسان‌شناختی محمود طالقانی و سایرین نشان می‌دهند که معماری گیلان روی سه اصل پایدار شکل گرفته است:

۱) غیرمتمرکز بودن: فاصله و پراکندگی خانه‌ها، محصول اقلیم و امنیت است.

۲) انعطاف‌پذیری مصالح و فرم: چوب، سفال، حصیر و شیروانی تند، پاسخ فنی به رطوبت و باران.

۳) وجود فضاهای میانجی: فضاهایی نیمه‌باز برای نقش‌های اجتماعی متنوع.

لذا این معماری فقط ماده و فرم نیست؛ یک «نظام فضایی» است که رفتار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را جهت می‌دهد. حال وقتی از میرزا کوچک‌خان جنگلی سخن می‌گوییم، درواقع از یک کنش سیاسی صحبت می‌کنیم که ناگزیر بر شانهٔ همین نظام فضایی ایستاده بود.

۱. معماری چریکی نهضت جنگل: ترجمهٔ سیاسی – نظامی معماری بومی گیلان

اسناد آرشیوی وزارت خارجه بریتانیا، کنسولگری روسیه در رشت و گزارش‌های هیات‌های مستشاری خارجی نشان می‌دهند که نیروهای میرزا هیچ‌گاه متمرکز نبودند. این پراکندگی تصادفی نبود؛ «منطق فضایی» گیلان آن را تعیین می‌کرد. جنگل‌های تولم، گسکر، ماسال، شاندرمن،ارتفاعات ماسوله، مهِ دائمی، باران و زمین‌های نرمِ قابل تغییر، همگی به‌عنوان سازه‌های دفاعی عمل می‌کردند. این دقیقاً همان سه اصل معماری بومی است که «ترجمهٔ نظامی» شده است:

– غیرمتمرکز بودن معماری —> پراکندگی نیروها

– انعطاف‌پذیری مصالح —> استفاده از اقلیم به‌جای تجهیزات وارداتی

– فضای میانجی —> تلارها و فضاهای نیمه باز به‌عنوان اتاق جنگ نیمه‌عمومی و امن

این فضاهای میانجی در این دوره فقط یک ایوان نبودند؛ یک نهاد فضایی سیاسی بودند: محل پنهان‌سازی در جمع، درمان مجروحان، تصمیم‌گیری جمعی و ارتباط بین روستاها بدون دیده‌شدن توسط نیروهای دولتی.

به بیان ژئو–فضایی: نهضت جنگل «در دل جغرافیا» معنا پیدا می‌کند و بدون این بستر اقلیمی، شکل‌گیری‌اش تقریباً ناممکن بود.

۲. اگر نهضت جنگل تداوم می‌یافت: سناریوی تحول شهر – اقلیم رشت و گیلان

مطابق گزارش کمیسیون کاسپین (۱۹۱۹ و به نقل از ابراهیم فخرایی)، مکاتبات احمدشاه با میرزا (۱۲۹۸) و یادداشت‌های مستشاران روس و آلمانی ، به زعم نگارنده نشان می‌دهند هدف میرزا، نه استقلال کامل و نه جدایی‌طلبی، بلکه ایجاد خودگردانی اقلیمیِ عدالت‌محور بود. با این رویکرد، تداوم نهضت جنگل می‌توانست پیامدهای فضایی زیر را داشته باشد:

* کند شدن نوسازی ابزورد و دستوری رضاشاهی

خیابان‌کشی‌های مستقیم، تخریب بافت‌های ارگانیک و معماری نئوکلاسیک وارداتی، احتمالاً در گیلان رخ نمی‌داد یا تعدیل می‌شد.

* تداوم معماری بومی در شهر

گیلان می‌توانست نخستین استان ایران باشد که معماری بومی‌اش تا نیمهٔ قرن بیستم فعال بماند.

* رشتِ «شهر – اقلیم»

رشتی که میدان‌های ارگانیک، محله‌های بازارمحور و فضاهای نیمه‌باز داشت؛ نه شهری با هندسه ی الگوبرداری‌شده از تهران و باکو.

* کاهش نفوذ نئوکلاسیسم روسی – اروپایی

فرم‌های سفیدکاری‌شدهٔ اوایل پهلوی در رشت احتمالاً جای کمتری پیدا می‌کردند.

* تداوم شبکهٔ بازارهای خرد محلی

الگوی تجمیع و بسته‌شدن بازارها  – که امروز ساختار خرید در رشت را تعیین می‌کند –  شکل دیگری می‌گرفت.

قیاس تاریخی: مسیر احتمالی گیلان شبیه تفلیس دههٔ ۱۹۱۰ یا باتومیِ پیشاشوروی می‌شد: شهرهایی با هویت اقلیمی قوی، میدان‌های باز، مصالح بومی و استقلال فضایی در برابر دولت‌های مرکزی.

۳. سه اثر ماندگار میرزاکوچک در معماری امروز گیلان

از منظر این پژوهش، شکست نظامی جنبش جنگل نتوانست سه ایدهٔ فضایی زیر را که میرزا در بافت گیلان کاشت، ریشه‌کن کند:

* استقلال فضایی

معماری زمانی معتبر است که از اقلیم و جغرافیا فرمان بگیرد، نه از مرکزگرایی سیاسی.

* اخلاق فضا

فضا باید حامی، پناه‌دهنده و تقسیم‌کننده باشد؛ نه تحمیل‌کننده و خشونت‌مند.

* مقاومت در برابر یکنواخت‌سازی

همان روحی که با مرکزگرایی اداری جنگید، امروز در برابر برج‌سازی، ویلاسازی و تخریب جنگل و مزارع ادامه دارد.

۴. نقد امروز: بحران هویت اقلیمی و تناقض بزرگداشت میرزا

امروز گیلان در بدترین دوران تخریب هویت فضایی خود قرار دارد ؛ بگونه ای که ، الگوی معماری بومی در اکثر شهرهای گیلان با الگوی آپارتمان سازی، برج‌سازی و ویلاهای مدرن در حال جایگزین شدن است و بافت‌های تاریخی–بومی تخریب یا در معرض تخریب قرار گرفته‌اند و هیچ‌یک از طرح‌های جامع و تفصیلی الزام قانونی یا حتی پیشنهادی برای حفظ یا بازآفرینی عناصر بومی را ندارند.

همزمان همان مدیرانی که این تخریب‌ها را تصویب می‌کنند، در سالروز شهادت میرزا با چهره‌ای مغموم در مراسم بزرگداشت شرکت می‌کنند؛ اما هر امضای آنان، بخشی از هویت معماری جنگلی را حذف می‌کند.

از منظر ژئو–فضایی: آن‌چه میرزا را شکست، برف نبود؛ مرکزگرایی بود. و امروز همان مرکزگرایی در قالب مقررات ساختمانی و سود اقتصادی بازتولید می‌شود.

نتیجه‌گیری:

بین میرزا و معماری گیلان یک پیوند ساختاری وجود دارد. نهضت جنگل، جنبشی «سیاسی» نبود؛ یک پروژهٔ فضایی–اقلیمی بود که جغرافیا، معماری و رفتار سیاسی را یک‌جا به‌کار گرفت. میرزا را نمی‌توان از معماری گیلان جدا کرد؛ همان‌طور که معماری گیلان را نمی‌توان از اقلیم، جغرافیا و پراکندگی روستاها جدا کرد.

امروز مسئله این نیست که میرزایونس چه کرد یا چه نشد؛ مسئله این است که: شهرهای ما هر روز کمتر شبیه میرزا می‌شوند و بیشتر شبیه همان مرکزیتی که او علیه آن قیام کرد. تا زمانی که تخریب بافت تاریخی-بومی و خصوصا فضاهای نیمه‌باز ادامه دارد، مراسم ۱۱ آذر نه بزرگداشت است، نه یادبود؛ نوعی تشییع دوبارهٔ میرزا است.

انتخاب، امروز روشن است: یا هویت فضایی گیلان را دوباره فعال می‌کنیم، یا برای همیشه در مهِ سنگین یکنواخت‌سازی گم خواهیم شد.

 

عماد ثروتی – معمار و مدرس دانشگاه


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *