شمال ما: سپیدرود؛ بزرگترین رودخانه شمال کشور رودخانه خروشانی که آبرفتش را در پیچ و خم خود در روستاهای اطراف بجا می‌گذارد و همین زمین‌های حاصلخیر در طول سده‌ها عامل ایجاد روستاها و شهرهای استان گیلان شده است.

 

به گزارش خبرگزاری ایسنا، من اکنون بر لب رودی ایستاده‌ام که اگرچه از وسعت و حجم آبش در طول سال‌ها بسیار کاسته شده، اما هنوز منبع حیات و زندگی روستاهای گیلان است و همین رود حالا در مسیر خود فرصت‌های گردشگری هم ایجاد کرده است.

منطقه گردشگری با عنوان «جزیره سپیدرود» در روستای چولاب، تنها یک نمونه از فرصت‌های سرمایه‌گذاری در بستر رودی است که بخش اعظم حیات گیلان وابسته به اوست. روستایی که خود از گل و لای بجامانده از سپیدرود ایجاد شده است.

در جزیره سپیدرود اگر نیک بنگرید، متوجه وجه تسمیه نام روستا می‌شوید؛ «چولاب سرزمینی با آب گل آلود». چولاب روستایی در دهستان لولمان، بخش کوچصفهان است که سپیدرود در گذر خود تا جلگه آستانه اشرفیه، از آن عبور می‌کند و آبرفتی که از خود در محل روستا بجا می‌گذارد، گویی چل و آبی گل آلود است که گاه برای اهالی روستا نعمت است و گاه نغمت. (در زبان گیلان به گِل و لای چِل می‌گویند)

هرچند در طول تاریخ و با صنعتی شدن جوامع انسان توانست طبیعت را به خدمت خود بگیرد ولی اهالی روستای چولاب روایت‌هایی از خشم و قهر سپیدرود دارند.

یکی از اهالی میانسال چولاب به نقل از پدرش اینگونه تعریف می‌کند: پدرم تعریف می‌کرد وقتی ازدواج کرد تنها یک گاو شیرده داشت. آن گاو همه سرمایه زندگی آنها بود و مایحتاج ضروری خود را با فروش شیر و گاها کره بدست آمده از شیر، تهیه می‌کردند.

از ایام قدیم اینگونه بود که گاوها را در محله رها می‌کردند و هر گاوی غروب خودش راه خانه را بلد بود و به محله بازمی‌گشت. پدرم تعریف می‌کرد این گاو شیری یک روز غروب برنگشت. با اینکه یک گوساله شیری داشت، برنگشتنش عجیب و توام با نگرانی شد. من و چند نفر از اهالی محله فانوس بدست دنبال گاو گشتیم. تا نزدیک سفید رود آمدیم، نگران بودیم که گاو در آب افتاده باشد. متاسفانه همین طور هم بود، بستر سپیدرود در زمان پس روی آب شبیه باتلاق می‌شد و اگر کسی در گل و لای آن می‌افتاد، در باتلاق فرو می رفت. گاو بیچاره در چِل (گل و لای) آب بستر رود افتاده بود و هرچقدر تلاش کرده بود بیرون بیاید، بیشتر در گل فرورفته بود و همانجا خفه شده بود.

پدرم می گفت آن روز با دیدن صحنه رقت‌انگیز گاو، کلی به درگاه خدا عجز و ناله کردم، حتی یک تکه چوب برداشتم و پرتاب کردم و گفتم خدایا این یک گاو، همه سرمایه زندگی من بودم با همین یک گاو تشکیل خانواده دادم، همین را هم از دست دادم!»

او می‌افزاید: خلاصه بی‌دلیل نبود اسم این روستا را چولاب گذاشته بودند. در واقع همان چل و آب است. انگار گل بر این نقطه از زمین فرمانروایی می‌کرد. اما مردم توانستند بر همین گل و باتلاق هم فائق آیند و زندگی کنند. الان نبینید سفیدرود کم آب شده و حاشیه رود بیشتر از اینکه چل و گل باشد، پر از سنگ‌های صیقلی  است. همین سپیدرود منبع تغذیه و حیات روستاست. وجود آب نعمتی شده تا چند استخر پرورش ماهی هم در روستا فعالیت داشته باشد.

و من در کناره سپیدرود، به تندآب گل آلودی می‌نگرم که راه خودش را از  قزل اوزن شهرستان لوشان تا اینجا پیدا کرده است. درختان توسکایی را می بینم که برعکس دیگر درختان همچون صنوبر، آب دوست بوده و ریشه شان در زمین باتلاقی و پرآب نمی‌پوسد. درختی که در اثر برداشت بی‌رویه، جزء درختان کمیاب و در معرض انقراض بوده و حفاظت می‌شود. توسکا، درختی است که از عصر یخبندان جان سالم بدر برده و جزء گونه‌های ارزشمند جنگل‌های هیرکانی است ولی چوب محکم آن همواره چشم طمع قاچاقچیان چوب را خیره می‌کند.

یکی از اهالی خاطراتی دارد از برداشت بی‌رویه جنگل‌های چولاب و درختانی که توسط فرزند یکی از افراد ذی‌نفوذ منطقه قاچاق می‌شد.

یکی دیگر از اهالی می‌گوید، تا جایی که من از پدرم شنیدم، خان و همه کاره روستای چولاب، «کبلامهدی چولابی» بود. از ابتدای همین خیابان آزادی که وارد شدید، ملک ارباب چولابی بود تا نزدیک سپیدرود. در تمام روستا فقط یک خانه چاه آب داشت و آن هم در خانه کبلامهدی بود بقیه از سپیدرود و شعبات آن آب بر می‌داشتند.

چولاب، بازاری همچون دیگر محلات نداشت. مردم برای خرید مایحتاج زندگی هم باید به روزبازار روستای لولمان می‌رفتند. دو تا دکان قدیمی به عنوان قهوه‌خانه در قدیم در چولاب بود که مردم دور هم جمع می‌شدند و از حال هم خبر می‌گرفتند.

وی اضافه می‌کند: چولاب در گذشته روستایی یکپارچه بود و بعد از احداث آزادراه رشت به سمت آستانه، روستا از وسط نصف شد. الان هم بقعه و گورستان روستا، آن سوی جاده قرار گرفته است و مردم برای زیارت بقعه آقا سید ابوالقاسم و فاتحه برای اهل قبور، به آن سوی جاده می‌روند.

درحال حاضر مهمترین محل تفریح اهالی چولاب، جزیره سپیدرود است و چون عنوان گردشگری دارد از دیگر نقاط گیلان و مسافران نیز به جزیره می‌آیند. البته اسم آن جزیره است در واقع پس روی آب سپیدرود، فضای مسطح و دشت مانندی ایجاد کرده و در ایام تعطیل و به‌ویژه روز سیزده بدر، مملو از جمعیت می‌شود.

و من در کنار سپیدرود، در جزیره چولاب، به تنه درختی می‌اندیشم که آب با سرعت آن را با خود به سمت جلگه کیسُم می ‌رد. آبی که بخش اعظم حیات گیلان وابسته به اوست و روستاهایی که بخاطر وجود سپیدرود بوجود آمده‌اند، هنوز و برای همیشه چشم امید به او دارند.


کانال تلگرام شمال ما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *