شمال ما: محله خواهر امام پر از مغازه های کوچک و بزرگی است که حمل کننده خاطره های سال های دور مردم رشت هستند. از دو مغازه عتیقه فروشی در این محله گرفته تا خانه های قدیمی همه بوی رشت قدیم می دهند. شهری به غایت زیبا و مملو از خانه های دل باز بزرگ با معماری شگفت انگیز و قهوه خانه های خاطره انگیز. در همه آنها یک چیز مشترک بود و آن چیزی نبود جز رادیوهای لامپی که تنها وسیله عصر مدرن آن روزها بود. رادیوهایی که امروز جای خود را به نوه های پر سرو صداتر و البته ضعیف تر دادند. ولی در این محله هنوز از عصر شگفت انگیز یک نفر باقی است که همچنان با رادیوهای با کیفیت قدیمی سر و کله می زند. هنوز از نسل پدران ما کسی وجود دارد که اعتقادش را به کیفیت گذشته حفظ کرده است. مهدی ستارزاده تنها تعمیرکار رادیوهای لامپی خانه قدیمی در رشت است که همچنان در خانه ای قدیمی مشغول کار است. خانه ای که محل کار مهدی ستارزاده ۸۳ ساله است مملو از وسایل و قطعات قدیمی گرام ها و رادیو های قدیمی است. گفتگوی کوتاه همشهری را با این پیرمرد دوستداشتنی که تعلق خاطر عجیبی به گذشته دارد بخوانید:
شما کارتان را از کی شروع کردید؟
من این کار را به صورت حرفه ای از سال ۱۳۳۸ وقتی بیست و هفت سال سن داشتم شروع کردم. ابتدا در محله بادی الله مغازه داشتم که سی سال در آنجا کار تعمیرات رادیوهای لامپی مثل «فیلیپس»، «بلاپونکت»، «فرگوسن»، «گروندیک»، «تونفونگ»، «ناسیونال ژاپن» و «تلفن کن» انجام می دادم. بعد مجبور شدم مغازه را بفروشم. بعد از آن در جاهای مختلف رشت مغازه اجاره کردم که تا همین الان هم مشغول کار هستم. الان من تنها تعمیرکار رادیوهای قدیمی یا به اصطلاح لامپی هستم. من از سال ها پیش تعداد بسیار زیادی لامپ های رادیویی را جمع می کردم. قبلا در اکثر قهوه خانه ها و منازل مردم این نوع رادیوها وجود داشت. به همین دلیل تعمیرکار این نوع رادیوها زیاد بودند اما الان تنها من در این حرفه با ۸۳ سال سن باقی ماندم.
آیا هنوز هم کسی برای تعمیر این رادیوها پیش شما می آید؟
هنوز از اطراف برای من از این رادیوها برای تعمیر می آورند. بیشتر از انزلی، آستارا و رشت مشتری برای من می آید. در انزلی و آستارا همچنان بسیاری از قهوه خانه ها از رادیوهای لامپی قدیمی استفاده می کنند. این رادیوها خیلی برای مردم با ارزش هستند و طالب زیاد دارند. همین الان که دارم با شما صحبت می کنم سه تا رادیوی ۷۰ ساله در دست تعمیر دارم که اگر راهی برای تعمیر وجود داشته باشد درست می کنم وگرنه به صاحبش بر می گردانم. خیلی از مشتری های من مجموعه دارانی هستند که به وسایل قدیمی خیلی علاقه دارند و برایشان خاطره ساز است. به همین دلیل برخی از این رادیوها به خصوص رادیوهای بدنه چوبی با قیمت بالایی به فروش می رسد. البته رادیوهای کائوچوئی هم خوب فروخته می شوند اما با قیمت پایین تر. الان این رادیویی که شما می بینید «ک.ب» انگلیس است که مثل من هشتاد ساله است. این را یک تعمیرکار برای من فرستاد تا تعمیرش کنم. ولی در کل خیلی کار ندارم هم به دلیل کم بودن این رادیوها و گرام¬ها و هم این که دیگر توان کار زیاد را ندارم. اگر کار سبک باشد قبول می کنم تا خودم را مشغول نگه دارم.
شما چه فرقی می بینید بین رادیوهای لامپی و رادیوهای جدید؟
متأسفانه تعداد این وسایل بسیار کم شده است و من شاهد بودم خیلی از مردم چون فکر می کنند این ها قدیمی و بی مصرف هستند آنها را دور می اندازند. درصورتی که این نوع رادیوها در مقایسه با رادیوهای جدید خیلی مقاوم تر هستند و با کمی تعمیرات و نگه داری همچنان قابل استفاده هستند. اما رادیوهای امروزی ضعیف و یکبار مصرف هستند. سیم پیچی های رادیوهای قدیمی به دلیل زیاد بودن عمرشان را طولانی می کرد. اگر خوب از آنها مراقبت شود همچنان هم به خوبی گذشته کار می کنند.
قطعاتش پیدا می شود؟
چون دیگر این گونه رادیوها تولید نمی شود، قطعاتش هم خیلی کم است. اما من از ۵۰ سال پیش تصمیم گرفتم که لامپ¬های این رادیوها را جمع کنم چون فکر می کردم روزی تعداد این رادیوها کم می شود و من به قطعات یدکی نیاز پیدا می کنم برای همین از قدیم تعداد زیادی لامپ جمع آوری کردم. هرکدام از لامپ ها خراب شود سعی می کنم با عوض کردن سوکتشان آنها را تعمیر کنم. من از بچگی عاشق این رادیوها بودم. برای من فقط یک وسیله نیست، پر از خاطره و زندگی هستند. این رادیوها خودشان بازگو کننده وقایع مهم تاریخی بودند. خیلی از خبرهای مهم ایران و جهان را از این رادیوها می شنیدیم.
چه زمانی به این کار علاقه مند شدید؟
من وقتی بچه بودم یک رادیو قدیمی فیلیپس هلندی داشتم. از همان ابتدا بسیار علاقه داشتم که ببینم داخل آن چه چیزی وجود دارد. برای همین با ابزاری که داشتم دل و روده رادیو را بیرون آوردم. پیچ و مهره را بیرون می آوردم، قطعات را عوض می کردم و دوباره همه را سرجای خود می گذاشتم. چون رادیوها حروف انگلیسی داشتند خیلی زود شروع به یادگرفتن حروف انگلیسی کردم. این علاقه همچنان در وجود من هست. در حال حاضر بیش از ۵۰ سال است که تنها همین کار را می کنم.
جالب است که قدمت کارتان همانند قدمت محله هایی است که در آنها کار می کردید و می کنید. همه چیز قدیمی است و حس نوشتالژیک به آدم می دهد. اولین مغازه تان در کجا بود؟
اولین مغازه ام در محله بسیار قدیمی بادی الله بود که حدود سی سال در آن مشغول کار بودم. بعد از سی سال به دلیل ناراحتی کلیه مجبور شدم مغازه را بفروشم. ولی در محلات دیگر مثل سوخته تکیه، مسجد صفی و ساقریسازان مغازه داشتم. الان هم به مدت دو سال است که در محله خواهر امام این خانه قدیمی را به عنوان محل کار اجاره کردم. این کوچه و محلات همانند رادیوها و گرام ها برای من خاطره ساز هستند.
با کم شدن این رادیوها از نظر مالی زندگی تان می چرخد؟
الان مثل قدیم ها خیلی مشتری ندارم ماهی دو الی سه مشتری دارم. این کار را به خاطر پول انجام نمی دهم چون نیازی ندارم. خوشبختانه فرزندان و نوه های من هستند و به من خیلی کمک می کنند. من هم انقدر در گذشته کار کردم که دیگر محتاج نباشم. ولی وابستگی عجیبی به این رادیوها و ضبط های قدیمی دارم.
اگر به گذشته برگردی بازهم همین کار را انجام می دهی؟
بله بازهم همین کار را می کنم. من عاشق این کار هستم به همین دلیل است که با این سن همچنان کار می کنم. وگرنه نیاز مالی نداشتم که بخواهم کار کنم.
دوره ای هم برای یادگیری دیده اید؟
وقتی در بچگی رادیوی خودم را خریدم و تعمیر کردم، یک تعمیرکار حرفه ای بود به نام مرحوم محجوبی که در خیابان رضا شاه کنار شهربانی سابق مغازه داشت. هرموقع مشکلی در تعمیر رادیو داشتم یا سوالی در مورد قطعات و چگونگی تعمیر وسایل داشتم پیش ایشان می رفتم. یادم هست که مرحوم محجوبی خیلی به من کمک می کرد. بعد مدتی به تهران رفتم. یک رادیو سازی بود در پاساژ فتوت که بیشتر لامپ ها و قطعات را از آنجا تهیه می کردم. در واقع یک مقدار از این دست و آن دست یاد گرفتم تا این که برای خودم مغازه گرفتم.
تنها زندگی می کنید؟
وقتی همسرم فوت کرد خانه ام را فروختم و پولش را بین بچه هایم تقسیم کردم. الان هم با بچه ها و نوه هایم زندگی می کنم. آنها به من می رسند و خیلی کمک حال من هستند.
در طول این همه سال شاگردی برای این کار تربیت کردید؟
من تعدادی شاگرد هم تربیت کردم که اکثر آنها این کار را ول کردند. قدیم ها خیلی ها می آمدند دوسه ماه دوره می دیدند و به انزلی و شهرهای دیگر می رفتند. ولی همزمان به دلیل تمام شدن دوره این رادیوها، دوره کار آنها هم تمام شد.حال تنها من مانده ام. شده حتی برخی اوقات از تهران هم برای من رادیو برای تعمیر می آورند. چه کنیم دیگر. شاید رادیو لامپی دوره اش گذشته باشد اما من همچنان مانده ام.
منبع: همشهری/ بهروز مهدیزاده
سلام
من دوست دارم آقای مهدی ستار زاده را ببینم و با ایشان صحبت کنم
من روز ۱۱ آذر ۹۴ به رشت میروم و دو روز در رشت خواهم بود و در این دو روز سعی میکنم آقای مهدی ستار زاده را پیدا کنم
محمد ۱۰ آذر ۹۴